این مطلب ۵۳۴۸ بار خوانده شده

نشریه موعظه خوبان شماره ۱۵۹

تا دستت از دنیا کوتاه نشده همتی به کمر زن!

 تا دستت از دنیا کوتاه نشده همتی به کمر زن!

 

… ای عزیز! اکنون تا حجابهای غلیظ طبیعت نور فطرت را بکلی زائل نکرده، و کدورتهای معاصی صفای باطنی قلب را بکلی نبرده، و دستت از دار دنیا -که مزرعۀ آخرت است، و انسان در آن می‌تواند جبران هر نقصی و غفران هر ذنبی کند- کوتاه نشده، دامن همتی به کمر زن و دری از سعادت به روی خود باز کن.

[امام خمینی ، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۸۵.]

 

 

 

ارزشمند ترین و کم ارزش ترین!

قال رسول الله صلی الله علیه و آله : ... وَ أَکثَرُوا النّاسِ قِیمَةً أَکثَرُهُم عِلماً وَ أَقَلُّ النّاسِ قیمَةً أَقَلُّهُم عِلماً وَ أَقَلُّ النّاسِ لَذَّةً أَلحَسُود وَ أَقَلُّ النّاس راحَةً أَلبَخِیل.

وَ أَکثَرُوا النّاسِ قِیمَةً أَکثَرُهُم عِلماً [ارزشمندترین مردم کسی است که علم بیشتر داشته باشد] اینجا اهمیت علم را بیان می‌کند؛ البته این به معنای نادیده گرفتن ارزش تقوا و عمل و این چیزها نیست؛ در فرض تساوی افراد از جهت تقوا یا از جهت عمل یا از جهات اخلاقی دیگر، آن وقت آن کسی ارزشش بالاتر است که دانش بیشتری دارد. وَ أَقَلُّ النّاسِ قیمَةً أَقَلُّهُم عِلماً [کم‌ارزش‌ترین مردم کسی است که دانش کمتر داشته باشد] هیچ بیانی برای ارزش‌گذاری بر روی دانش به این وضوح و به این روشنی نیست. نظر اسلام این است. جامعه‌ی عالِم را اسلام می‌پسندد. همت اسلام و احکام اسلامی و نظام اسلامی در هر دوره‌ای بر تربیت عالمان و انسان‌های عالم و دانشمند گماشته شده است. وَ أَقَلُّ النّاسِ لَذَّةً أَلحَسُود [از میان مردم، حسود، در زندگی از همه کم‌تر لذت می‌برد] از زندگی لذت نمی‌برد -از لذات معمولی زندگی- به خاطر حسد؛ در درون او یک موریانه‌ای وجود دارد که پایه‌های راحت و تمتع او را می‌پوساند و پوک می‌کند و خراب می‌کند؛ تقصیر کسی هم نیست، مربوط به خودش است. باید با حسد در درون خود مبارزه کنیم. وَ أَقَلُّ النّاس راحَةً أَلبَخِیل [از میان مردم، بخیل در زندگی ، از همه ، کم‌تر آسایش دارد] آن کسی که چیزی دارد و بخل می‌ورزد نسبت به مال خود ، آن‌چنان دلبسته است که دائم در حال نگرانی و دغدغه است، نبادا کم بشود، نبادا بخورند، نبادا ببرند، نبادا ضایع بشود، این دیگر آسایش ندارد.

[ روایت از الامالی شیخ صدوق، صفحه‌ی ۷۳ / شرح حدیث از امام خامنه ای در مقدمه درس خارج ]

 

 

 

آیینه شو، جمال پرى طلعتان طلب !

مرحوم "آیت اللَّه سید شهاب الدین مرعشى" نقل می کنند : در نجف نزد عالمى بزرگوار ، به طور خصوصى درس می خواندم. آن عالم بسیار مهذّب و مورد احترام همگان بود، و از کثرت علاقه به امام زمان(عج) در افواه اهل نجف از منتظران ظهور محسوب می شد. روزى براى فراگیرى درس به محضرشان رفتم، دیدم گریه می کند و بسیار پریشان است. علت آن را پرسیدم، فرمود: شب گذشته در عالم رؤیا امتحان شدم، ولى از امتحان بیرون نیامدم، در خواب به من گفته شد که آقا ظهور کرده اند و در وادى السلام نجف مردم با او بیعت می نمایند، به مجرّد شنیدن این موضوع از جا حرکت کردم و به عجله وارد خیابان شدم. دیدم غوغایى از جمعیت است و همه با سرعت هر چه بیشتر به سوى وادى السلام می روند، هر کس به فکر این است که زودتر خود را به امام برساند و با جنابش بیعت کند. دیدم عشق دیدار امام، مردم را چنان از خود بی خود ساخته که کسى را با کسى کارى نیست وآنها که تا دیروز به من عشق می ورزیدند دیگر به من اعتنا نمی کنند، بلکه با لحنى تند می گویند: آقا کنار رو و مانع راه ما نباش . کوتاه سخن آنکه احساس کردم ظهور امام بازارم را کساد کرده است، از همانجا نقشه کشیدم که در ملاقات با امام ایشان را محترمانه از ظهورش منصرف سازم. بعد از آنکه با هزار سختى به خدمتش رسیدم، عرض کردم: فدایت شوم! خودتان را به زحمت انداختید، ما کارها را ساماندهى می کردیم، نیازى نبود که خود را گرفتار سازید و زحمات طاقت فرساى رهبرى را به عهده بگیرید. بعد از چند جمله از این نوع گفتارها، یک مرتبه از خواب بیدار شدم و فهمیدم که هنوز لیاقت حضرتش را ندارم.

 آیینه شو، جمال پرى طلعتان طلب / جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب

[ جبرائیل حاجی زاده ، کرامات و حکایات عاشقان خدا ، جلد سوم ، چاپ اول ،۱۳۹۰ انتشارات حریم علم ، ص ۷۷ تا ۷۹ ]

 

 

 

 

شما کجا دیدید که از شخص مقصر تعریف کنند؟!

در یکی از شب های احیای ماه رمضان ۱۳۱۸ ش که مرحوم آیت ا... بروجردی در بروجرد منبر رفته بودند، مداح پیش از سخنرانی ایشان اشعاری در مدح علم و علما خواند. وقتی مداح به اشعاری در مدح خود آیت ا... بروجردی رسید، ایشان مثل کسی که در حال شنیدن مصیبت باشند، دستشان را روی صورت گرفتند و بعد از تمام شدن مداحی بدون مقدمه فرمودند: «مگر من با آقایان چه کرده ام که به من توهین می کنند؟!» [ همهمه ای در بین حضار به وجود آمد و همه از این که کسی به ایشان توهین کرده متعجب شدند. آیا در بین راه کسی ایشان را اذیت کرده است؟! ] آقا با اشاره دست، مردم را ساکت کردند و فرمودند: «این آقا (مداح) مطالبی را به من نسبت دادند که یا من واجدم یا فاقد. اگر فاقد باشم اتّصاف شخصی به وصفی که فاقد است، عین اهانت است و اگر احیاناً واجد باشم، بنده هرکس که باشد به جز ذَوات ائمه معصومین علیهم السلام در پیشگاه خداوند مقصر است. شما کجا دیدید که از شخص مقصر تعریف کنند؟! بعد از این شاهد چنین مطالبی نباشم.

[ الگوی زعامت ص ۳۳ / هزار و یک حکایت اخلاقی ،ص ۱۵۰ ]

 

 

 

 

 

 

با امام حسین(ع) که رفیق بشه آدم درستی می‌شه!

بارها می‌دیدم که با بچه‌هائی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می‌شد و آنها را جذب ورزش می‌کرد. یکی از آن بچه‌ها که با ابراهیم رفیق شده بود خیلی از بقیه بدتر بود. حتی خیلی راحت حرف از کارهای خلاف می‌زد و اصلاً چیزی از دین نمی‌دانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمی‌داد. یک بار به ابراهیم گفتم: "آقا ابرام اینها کین که دنبال خودت راه می‌اندازی؟" با تعجب پرسید: "چطور، چی شده ؟" گفتم: "دیشب این پسر رو با خودت آورده بودی هیئت، اون هم اومد کنار من نشست. وقتی که حاج آقا داشت صحبت می‌کرد و از مظلومیت امام حسین (ع) و از کارهای یزید می‌گفت این پسر، خیره خیره و با عصبانیت گوش می‌کرد. وقتی هم چراغ‌ها خاموش شد به جای این که گریه بکنه، مرتب فحش‌های ناجور به یزید می داد !! " ابراهیم که با تعجب داشت به حرف‌هام گوش می‌کرد، زد زیر خنده وگفت: "عیبی نداره، این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده، مطمئن باش با امام حسین(ع) که رفیق بشه آدم درستی می‌شه، ما هم اگر بتونیم این بچه‌ها رو مذهبی کنیم هنر کردیم".دوستی ابراهیم با این پسر به آنجایی رسید که همه چیز را کنار گذاشت و یکی از بچه‌های خوب ورزشکار شد.چند ماه بعد و در یکی از روزهای عید، همان پسر یک جعبه شیرینی خرید و بعد از ورزش پخش کرد و گفت: "رفقا من مدیون همه شما هستم، من مدیون آقا ابرام هستم. اگه خدا منو با شما آشنا نکرده بود معلوم نبود الان کجا بودم و..." من و بچه‌های دیگه هم با تعجب نگاهش می‌کردیم.وقتی داشتم از در بیرون می‌رفتم اون پسر رو صدا زدم وگفتم:" از من راضی باش یکبار پشت سرت حرف زدم " بعد هم سریع آمدم بیرون توی راه به کارهای ابراهیم دقت می‌کردم. چقدر زیبا یکی یکی بچه‌ها رو جذب ورزش می‌کرد و بعد هم اونا رو به مسجد و هیئت می‌کشوند و به قول خودش می‌انداخت تو دامن امام حسین (علیه السلام)"

[ سلام بر ابراهیم ، گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ، نشر شهید ابراهیم هادی ، چاپ هفتاد و ششم ، ۱۳۹۴ ص ۱۸ و ۱۹ ]

 

 

 

یک استفتاء

سوال: شخصى فوت نموده و هنگام حيات، خمسى را که بر ذمّه‏اش بوده در دفتر خود يادداشت کرده و تصميم به پرداخت آن داشته است. در حال حاضر بعد از فوت وى همه‌ى افراد خانواده‌ى او به استثناى يکى از دخترانش از پرداخت خمس خوددارى کرده و در ترکه‌ى متوفّى براى مخارج خود و ميت و غير آن، تصرّف مى‌کنند، خواهشمنديم نظر خود را بيان فرماييد.
جواب: اگر ميت وصيت کند که مقدارى از دارايى او به‌عنوان خمس پرداخت شود يا ورثه يقين پيدا کنند که وى مقدارى خمس بدهکار است تا وصيت ميت و يا خمسى را که بر عهده دارد از ماتَرَک (اموالى که بر جاى گذاشته است) او ادا نکنند، نمى‌توانند در تَرَکه‌ى او تصرّف نمايند و تصرّفات آنان قبل از عمل به وصيت وى يا پرداخت دَين او، نسبت به مقدار وصيت يا دين در حکم غصب است و نسبت به تصرّفات قبلى نيز ضامن هستند.

[برگرفته از استفتائات امام خامنه‌ای در، پایگاه Khamenei.ir ]
 

 

 

 

 

 

 


 

دریافت نشریه برای چاپ سیاه و سفید
 

دریافت نشریه برای چاپ رنگی
 

 

 

 

مقالات

نظرسنجی

نظر شما در مورد طراحی سایت جدید ما و مقایسه آن با سایت قبلی چیست؟
سایت جدید بهتر است
۳۰%
سایت قبلی بهتر بود
۱۸%
سایت جدید خوب است اماکامل و جامع نیست
۱۷%
نظری ندارم
۳۶%
تمام آرا: ۵۵۱