این مطلب ۵۴۲۹ بار خوانده شده

پرتوی از زندگی امام حسن مجتبی(ع)

پيشواي دوم جهان تشيع امام حسن (ع)نخستين ميوه پيوند فرخنده حضرت علي (ع)با دختر گرامي پيامبر اسلام  فاطمه زهرا(س)بود كه در نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدينه ديده به جهان گشود.

امام حسن، فرزند علی بن ابی‌طالب(ع)، سرور جوانان بهشت است. کنیه‌اش ابو محمد است. برخی گفته‌اند: این کنیه را پیامبر اکرم(ص) به امام حسن(ع) داد. در هفتمین روز ولادتش حضرت فاطمه(س) قنداقه امام حسن را در پارچه‌ای از حریر بهشتی که جبرئیل برای پیامبر آورده بود خدمت پدر آورد و پیامبر(ص) نام حسن را بر وی نهاد.

لقب‌های آن‌حضرت عبارتند از: سیّد، زکی، مجتبی و تقی.

هنگام ارتحال ملکوتی پیامبر(ص)، امام حسن(ع) هفت سال و چند ماه، یا هشت سال داشت. زمانی که امامت بعد از علی(ع) به ایشان رسید، ۳۷ ساله بود.

مدت امامت آن‌حضرت شش ماه و سه روز به طول انجامید و در سال ۴۱ هـ.ق بین او و معاویه صلح‌نامه امضا شد. پس از اجرای صلح، امام حسن(ع) به مدینه مراجعت نمود و مدت ده سال آخر عمر شریفش را در آن‌جا ساکن بود.

امام حسن(ع) به دست همسرش جعده (دختر اشعث کندی) از طریق سم به شهادت رسید. این حادثه با دسیسه و نیرنگ معاویه و وعده ازدواج با پسرش یزید بن معاویه صورت پذیرفت. سرانجام امام(ع) با نوشیدن زهر به دست همسرش به دیدار حق شتافت و امام حسین(ع) پس از مراسم غسل و کفن، برادرش را در کنار مقبره مادر بزرگشان فاطمه بنت اسد در قبرستان بقیع به خاک سپرد.

فضائل و مناقب امام حسن(ع)

تاریخ نویسان درباره امام حسن مجتبی(ع) فضایل و مناقبی را ذکر کرده‌اند که برخی از آنها چنین است:

۱. نام‌گذاری امام حسن از سوی خداوند

جابر بن عبدالله می‌گوید: هنگامی که حضرت زهرا امام حسن(ع) را به دنیا آورد، به امام علی(ع) گفت: «برایش نام انتخاب کن». علی(ع) فرمود: «من در نام‌گذاری این فرزند بر پیامبر خدا پیش نمی‌گیرم». قنداقه امام حسن را خدمت رسول الله(ص) آوردند و گفتند: یا رسول الله! برایش نام انتخاب کن. پیامبر فرمود: «در این نام‌گذاری بر خدای متعال سبقت نمی‌گیرم». پس خدای متعال به جبرئیل وحی فرستاد که محمد(ص) صاحب فرزند شد، به جانب وی برو، تبریک بگو، و به او بگو که علی نسبت به تو مثل هارون نسبت به موسی است، پس نام فرزند هارون را بر وی بگذار. جبرئیل بر پیامبر(ص) فرود آمد، تولد فرزند را از جانب خداوند بر وی تبریک گفت و گفت: خدای متعال فرمود: «نام مولود فاطمه را به اسم پسر هارون نام‌گذاری کن». پیامبر فرمود: «نام پسر هارون چیست؟» جبرئیل گفت: شبر. پیامبر(ص) فرمود: «زبان ما عربی است!» پس جبرئیل در جواب گفت: «او را حسن نام بگذار» و پیامبر نام حسن را برایش برگزید.

۲. امام حسن؛ سرور جوانان بهشت

جابر از پیامبر خدا(ص) نقل می‌کند: «هر کس خواست سرور جوانان بهشت را ببیند، پس به چهره حسن بن علی نگاه کند.

۳. هیبت و ابهت امام حسن، هیبت رسول خدا

ابن علی رافعی از پدرش، از جده‌اش زینب دختر ابی رافع، نقل می‌کند: حضرت فاطمه با دو پسرش حسن و حسین(ع) خدمت رسول خدا(ص) رسید ... و فرمود: «این دو پسرانت هستند، پس چیزی به ارث و یادگار آن دو را بیاموز»، پیامبر(ص) چنین درباره آنها فرمود: «حسن، هیبت و ابهت مرا دارد. اما حسین دارای جود و بخشش و شجاعت من است». مؤیّد این روایت، روایتی است که محمد بن اسحاق نقل کرده است؛ کسی در شرافت بعد از رسول خدا(ص) به حسن بن علی نرسیده است. وی می‌گوید من در مسیر مکه خود شاهد بودم که امام حسن از مَرکبش پایین آمد و پیاده می‌رفت از همراهانش کسی نماند، مگر این‌که او نیز از مرکبش پیاده شد، حتی سعد بن ابی وقاص هم پیاده شد و در کنار حضرت راه می‌رفت. اعلام الورى بأعلام الهدى، ج ‏۱

۴. امام مجتبی؛ شبیه‌ترین مردم به رسول خدا

از انس بن مالک نقل شده است: کسی در شباهت به رسول الله مانند حسن بن علی نبود. مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۴۳،

۵. شدیدترین ابراز محبت‌های رسول خدا نسبت به امام مجتبی

اسامة بن زید گوید: شبى از شب‌ها به خاطر حاجتى، در خانه رسول خدا(ص) را کوبیدم، آن‌حضرت از خانه بیرون آمد، نیازم را گفتم و پیامبر حاجتم را برآورده ساخت؛ در آن حال حضرتش را دیدم چیزى بر خود پیچیده بود که نام آن‌را نمی‌دانستم! گفتم: یا رسول الله! این لباس چه نام دارد؟ رسول خدا(ص) لباس خود را باز کرد، دیدم حسن و حسین را در بغل داشت، سپس فرمود: «این دو فرزند، فرزند من و فرزند دخترم می‌باشند! خدایا! من آنها را دوست می‌دارم و تو دوست بدار هرکسی که آنها را دوست داشته باشد.

در روایتی دیگر از بَراء بن عازب آمده است؛ من دیدم که حسن بر دوش رسول الله بود، در حالی که می‌فرمود: «خدایا! من او (حسن) را دوست می‌دارم، تو نیز او را دوست بدار.

۶. زهد و عبادت امام حسن

امام حسن مجتبی(ع)؛ عابدترین، زاهدترین و با فضیلت‌ترین مردم زمانش بود و زمانی که عازم حج می‌شد، با پای پیاده می‌رفت و گاهی هم پا برهنه. امام حسن زمانی که یاد مرگ می کرد می‌گریست و هنگامی که به یاد قبر و قیامت می‌افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می‌شد. شیخ صدوق، محمد بن على‏، الأمالی، ص ۱۷۸

۷. بذل و بخشش در راه خدا

امام مجتبی(ع) اهل جود و بخشش بود و در میان مردم به این خصلت معروف بود. روایات فراوان در این‌باره آمده است؛ علامه مجلسی صاحب کتاب «بحار الانوار» از «حلیة الاولیاء» نقل می‌کند: «امام حسن(ع) دو بار تمام زندگی‌اش را در راه خدا بین مستمندان تقسیم کرد. بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۳۳۹. 

۸. تواضع و محبت نسبت به فقرا

ابن شهر آشوب از کتاب «الفنون» از احمد مؤدّب و کتاب «نزهة الابصار» از ابن مهدی نقل می‌کند: امام حسن(ع) در حال گذر از جایی بود، دید عده‌ای از فقرا بر زمین نشسته‌اند و مقداری نانِ خشکِ خورد شده در سفره آنها است و مشغول خوردن هستند، از حضرت دعوت کردند از آن نان خشک میل کند، حضرت از مرکب پیاده شد در کنارشان نشست و از آن نان میل کرد، به برکت وجود امام نان آن‌قدر زیاد شد که همه از آن خوردند و سیر شدند، پس از غذا امام مجتبی(ع) از آنها دعوت کرد و در منزل خود از آنان پذیرایی نمود. مناقب آل أبی‌طالب(ع)‏، ج ۴، ص ۲۳.

مشابه این‌گونه روایات و ده‌ها آیه قرآن که درباره فضایل و مناقب اهل بیت و امام مجتبی وارد شده، فراون استو به همین مقدار درباره آن‌حضرت اکتفا می‌کنیم. درباره فضیلت و شخصیت امام حسن(ع) همین مقدار بس که آن‌حضرت از اهل بیت(ع) است، کسانی که خداوند پلیدی را از آنان دور کرده و آنان را پاک و مطهر گردانید،و از کسانی است که رسول خدا(ص) به اتفاق آنان با نصارای نجران مباهله کرد.

ایشان در ميان مردم گشاده ترين سينه را داشت و پرگذشت ترين و بخشنده ترين مردم بود. این حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايى خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم كرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد.

شیخ صدوق از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: پدرم از پدرم خود خبر داد که حضرت امام حسن علیه السلام در زمان خویش از همه ی مردمان عبادت و زهدش بیشتر بود و افضل مردم بود ...هرگاه یاد می کرد مرگ، قبر، بعث، نشور و گذشتن از صراط را گریه می کرد چون به نماز می ایستاد بندهای بدنش می لرزید به جهت آنکه خود را در برابر پروردگار خود می دید... در هیچ حالی کسی او را ملاقات نکرد، مگر آنکه می دید که مشغول به ذکر خداوند است و زبانش از تمام مردم راستگو تر بود و بیانش از همه فصیح تر بود.

چند حکایت از سیره ی امام حسن مجتبی علیه السلام

مردى براى امام حسن عليه السلام هديه آورده بود، امام به او فرمودند: در مقابل هدیه ات كداميك از اين دو را مى خواهى ، بيست برابر هديه ات (بيست هزار درهم ) بدهم يا بابى از علم را برايت بگشايم ، كه بوسيله آن بر فلان مرد كه ناصبى و دشمن خاندان ما است غلبه پيدا كنى و شيعيان ضعيف الاعتقاد قريه خود را از گفتار او نجات دهى ، اگر آنچه بهتر است انتخاب كنى من هم بين دو جايزه جمع مى كنم (يعنى بيست هزار درهم و باب علم ).در صورتيكه در انتخاب اشتباه كنى بتو اجازه مى دهم كه يكى را براى خود بگيرى ! عرض كرد: ثواب من در اينكه ناصبى را مغلوب كنم و شيعيان ضعيف را هدايت و از حرفهاى او نجات بدهم آيا مساوى است با همان بيست هزار درهم ؟

فرمود: آن ثواب بيست هزار برابر بهتر از تمام دنياست . عرض كرد: در اين صورت چرا انتخاب كنم آن قسمتى از كه ارزشش كمتر است ، همان باب علم را اختيار مى نمايم .

امام فرمود: نيكو انتخاب كردى ؛ باب علمى كه وعده داده بود تعليمش ‍ نمود و بيست هزار درهم را نيز اضافه به او پرداخت ، و او از خدمت امام مرخص شد.در قريه با آن مرد ناصبى بحث كرد و او را مجاب و مغلوب نمود. اين خبر به امام رسيد، و روزى اتفاقا شرفياب خدمت امام شد، امام به او فرمود: هيچكس مانند تو سود نبرد، هيچكس از دوستان سرمايه اى مثل تو بدست نياورد، زيرا درجه اول دوستى خدا، دوم دوستى پيامبر و على عليه السلام ، سوم دوستى عترت و ائمه ، چهارم دوستى ملائكه ، پنجم دوستى برادران مؤ منت را بدست آوردى ، و به عدد هر مومن و كافر پاداشى هزار برابر بهتر از دنيا نصيبت شد، بر تو گوارا باشد

داستانها و پندها ۴ج/ ص۹۱  - احتجاج طبرسى ص ۶

 روزي امام حسن عليه السلام سواره بودند و مردى از اهل شام امام را ملاقات كرد و پى در پى او را لعن و ناسزا گفت . امام هيچ نفرمود تا مرد شامى از دشنام دادن فارغ شد.

آنگاه امام رو به مرد شامى كرد و سلام نمود و خنده كرد و فرمود: اى آقا گمان مى كنم غريب باشى و گويا بر تو مشتبه شده ؛ اگر از ما طلب رضايت مى جوئى از تو راضى مى شويم ، اگر چيزى سؤ ال كنى عطاء مى كنيم ، اگر طلب ارشاد كنى ترا ارشاد مى كنيم ، اگر گرسنه باشى ترا سير مى كنيم ، اگر برهنه باشى تو را مى پوشانيم ، اگر محتاج باشى بى نيازت مى كنيم .

اگر رانده شده اى ترا پناه مى دهيم ، اگر حاجت دارى حاجتت را برمى آوريم ، اگر بار خود را بر خانه ما فرود آورى و ميهمان ما باشى تا وقت رفتن براى تو بهتر خواهد بود؛ زيرا خانه ما وسيع و از امكانات برخوردار است .چون مرد شامى اين سخنان را از آن حضرت شنيد، گريست و گفت : شهادت مى دهم كه توئى خليفه الله در روى زمين ، و خدا بهتر مى داند كه خلافت و رسالت را در كجا قرار دهد.پيش از آن كه تو را ملاقات كنم تو و پدرت دشمن ترين خلق نزد من بوديد، و الان محبوبترين خلق نزد من هستيد.پس بار خود را به خانه حضرت فرود آورد، و تا در مدينه بود مهمان امام بود و از محبان و معتقدان اهل بيت گرديد

منتهى الامال ج۱  ص۲۲۲          

 ميمون بن مهران گفت : نزد امام حسن عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و گفت : اى فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله فلان شخص از من طلبى دارد ولى من پولى ندارم ، براى همين او مى خواهد مرا زندانى كند.امام فرمود: در حال حاضر مالى ندارم كه بدهى تو را بدهم ؛ او عرض كرد: پس شما كارى كنيد كه او مرا زندانى نكند.امام در حالى كه در مسجد مشغول عبادت (اعتكاف ) بود، كفشهاى خود را به پا كرد. من گفتم اى فرزند رسول خدا مگر فراموش كرديد كه در حال اعتكاف هستيد (و نبايد از مسجد خارج شد)؟ فرمود:فراموش نكرده ام اما از پدرم شنيده ام كه رسول الله مى فرمود: كسى كه در بر آوردن حاجت برادر مسلمان خود بكوشد، مانند كسى است كه نه هزار سال ، روز را به روز و شب را به عبادت مشغول بوده است

روايتها و حكايتها ص ۱۲۲ - داستانهاى پراكنده ج ۲ ص۱۵۲

امام حسن عليه السلام بسيار حليم و داراى سخاوت و نسبت به خانواده رؤ ف و مهربان بود. چون معاويه ده سال بعد از على عليه السلام با او از در كيد و دشمنى در آمد، و چند باز به امر او حضرت را ضربت زدند ولى اثرى نداشت تصميم گرفت ، به وسيله زن امام حسن عليه السلام  )جعده دختر اشعث بن قيس (، او را با وعده هاى كاذب ، زهر بخوراند.

معاويه به او گفت : اگر به حسن بن على عليه السلام زهر بدهى صد هزار درهم به تو مى دهم و ترا به ازدواج پسرم يزيد در مى آورم . او به آرزوى پول و زن يزيد شدن ؛ زهرى كه معاويه از پادشاه روم گرفته بود به آن داد كه در غذاى حضرت مخلوط كند.

روزى امام حسن عليه السلام روزه دار بودند و آن روز بسيار گرم بود و تشنگى بر آن جناب اثر كرده بود در وقت افطار جعده شربت شيرى براى حضرت آورد، كه زهر داخل آن كرده بود.

چون حضرت بياشاميد، احساس مسموميت كرد و گفت : انالله و انا اليه راجعون ، پس حمد خدا كرد كه از اين جهان فنى به جهان جاودانى خواهد رفت .

سپس روى به جعده كرد و فرمود: اى دشمن خدا مرا كشتى ، خدا ترا بكشد، به خدا سوگند بعد از من نصيبى نخواهى داشت ، آن شخص ترا فريب داده ، خدا ترا و او را به عذاب خود خوار فرمايد.از حلم امام آنكه : وقتى امام حسين عليه السلام از برادر درباره قاتلش سؤ ال كرد، حاضر نشد اسم جعده را به زبان بياورد.به روايتى د و روز به روايتى چهل روز  زهر در وجود مبارك امام اثر كرد و در ۲۸ صفر سال ۵۰ هجرى از دنيا رحلت كردند.

اما جعده به خاطر طمع به مال و زن يزيد شدن آرزويش را به گور برد؛ معاويه گفت : وقتى به حسن بن على عليه السلام وفا نكرد چطور با يزيد وفا كند، و به وعده هايى كه به او داده بود عمل نكرد؛ و با خوارى و ذلت از دنيا به درك واصل شد.

منتهى الامال  ج ۱ ص۲۳۱

جواني امام حسن « عليه السلام » 

جنگ جمل اولين نبرد بعد از خلافت  علي( ع )  بود با گروهي  كه «ناكثين»  معروف شدند.  دوران جنگ همه ديدند كه جنگ آوري و قدرت علي « عليه السلام »  چگونه  در وجود  امام حسن مجتبي (‌ع )  جوشان است  . جنگ  بعدي به فتنه گري معاويه در صفين به راه افتاد حدود سه  سال  با خلافت  علي ( ع )  درگير بودند و بالاخره  با پول و رشوه هاي  معاويه  و حيله عمروعاص  ملعون  به نفع  معاويه  تمام شد  و نتايج  اين جنگ  بسيار تلخ بود . آنقدر  كه علي « عليه السلام» آرزوي مرگ نمود و بعد ها  امام حسن « عليه السلام »  مجبور به صلح  با معاويه  گرديد . بدون توضيح روزگار خلافت علي « عليه السلام » نمي توان  به ذهنيت درستي از فضاي زندگي امام حسن  مجتبي « عليه السلام »  دست يافت . جنگ  ديگري  توسط گروهي  نادان  و متعصب در نهروان  اتفاق افتاد  خوارج كه ابن ملجم ملعون  از ايشان  است به مارقين معروفند  .

 آري  امام حسن « عليه السلام »  در كنار پدر تمام اين روز گار  پر ظلم  را  بعد از وفات پيامبر ( ص )  تحمل كرد  . بعد از شهادت  علي « عليه السلام »  بالاخره  مردم امام حسن « عليه السلام » را براي  خلافت بر معاويه  ترجيح  دادند  . امام كه مردم زمانه اش  را خوب مي شناخت ابتدا خلافت را قبول  نمي كرد  و با لاخره  با اصرار مردم  پذيرفت . البته  مشروط به اينكه  هر چه امام بگويد  چه  جنگ  چه صلح  همه بپذيرند.

ماجرای صلح

در سال ۴۰ هجري كه اميرالمؤمنين به شهادت رسيد، امام حسن(ع) به امامت رسيد، در اين زمان حادثه مهمي رخ داد كه لشكريان امام حسن(ع) با امام همراهي نكردند و امام(ع) ناچار شد با معاويه صلح كند. معاويه مردي دروغگو، مكّار، مزوّر و دنيا پرست بود. او مي‏گفت: من مي‏خواهم فرمانروا باشم و براي رسيدن به آن به مسجد مي‏روم و به كليسا نيز مي‏روم.

جرجي زيردان مي‏گويد: اطرافيان معاويه به اندازه‏اي مطيع وي بودند كه معاويه موقع رفتن به ميدان صفين نماز جمعه را در روز چهارشنبه خواند و كسي به وي اعتراض نكرد و به قدري در گمراه كردن مردم كوشيد كه بد گفتن به علي(ع) را واجب دانست.

امام حسن(ع) فرمود: "سوگند به خدا! من كار خلافت را به معاويه تسليم نكردم مگر به آن جهت كه ياوري نيافتم. اگر ياراني مي‏داشتم، شب و روز با معاويه جنگ مي‏كردم تا خداوند ميان من و او حكم كند. اما من اهل كوفه را آزمودم و دانستم كار آنان اصلاح نمي‏شود. ظاهر و باطنشان يكي نيست و وفادار نيستند. مي‏گويند شما را دوست داريم، ولي شمشير آنان بر روي ما كشيده است. فصول المهمه، ابن صباغ مالكي، به نقل از تاريخ تمدن اسلام.

عده‏اي از رؤساي قبائل كوفه به معاويه نامه نوشتند و نسبت به او اظهار اطاعت كردند و قول دادند كه در صورت آمدن وي، امام حسن(ع) را دست بسته به وي تحويل دهند و يا به دار بكشند.

بالاخره نافرماني مردم و پناهنده شدن فرماندهان جنگي امام كار را به جايي رساند كه امام تصميم به صلح با معاويه گرفت. زيد بن وهب مي‏گويد: محضر امام(ع) در حاليكه در مدائن بستري بود، وارد شدم و گفتم: چه اراده فرموده‏ايد؟ مردم سرگردانند. امام(ع) فرمود: "به خدا سوگند! معاويه را از اين مردم براي خود بهتر مي‏دانم. مي‏گويند كه شيعه من‏اند، با آن كه اثاثم را غارت كردند و خواستند مرا بكشند! به خدا اگر با معاويه بجنگم، اين مردم مرا گرفته و به معاويه تسليم مي‏كنند". بالاخره امام مصلحت شيعيان و خود و خانواده خود را بر صلح با معاويه ديد و حكومت را به او واگذار كرد و به مدينه بازگشت و حدود ده سال در مدينه بود.

معاويه احساس كرد بعد از مرگش ممكن است دوباره خلافت به امام حسن(ع) منتقل شود، از اين رو سم كشنده‏اي از روم تهيه كرد و به جعده، دختر اشعث بن قيس كندي، زن حضرت داد و با حيله و پول او را قانع كرد كه امام(ع) را مسموم كند و به قتل برساند.

اولين اقدام  ايشان بعد از خلافت  يكطرفه  كردن  حضور معاويه  بود   در سرزمين  خلافت  امام معصوم  معاويه  چه  جايگاهي  دارد ؟ براي همين قبل از اعلام  جنگ امام حسن «عليه السلام »نامه اي براي معاويه  نوشت  و او را به  تبعيت  از خود  فرا خواند  . معاويه نپذيرفت و گفت  مسئله  من و تو درست شبيه مسئله پدر تو و ابوبكر است .تو بايد خانه نشين و من حكومت كنم . امام آماده جنگ شد و به تمام كساني كه   با او تبعيت كرده بودند ندا داد ؛ اما ايشان به بهانه هاي واهي حاضر به همكاري درنبرد  نشدند .  امام «عبيد اله بن  عباس»  را با  ۱۲  هزار  نفر بسوي  معاويه فرستاد تا آماده نبرد شوند و به او دستور  داد كه  چگونه  رفتار  كند تا از پشت سر امام  به آنها برسد .  ولي چندي نگذشت  كه در ميان سپاه « عبيد اله بن عباس  » خبر پيچيد امام صلح با معاويه را پذيرفته است .  معاويه  نامه اي به   ابن عباس  نوشت  با پانصد هزار درهم نقدا  و پانصد هزار  درهم هنگام  پيوستن  به لشكريان او «عبيد اله بن عباس» هم كه فرمانده  لشكر  بود شبانه  با نيمي  از سپاه  به اردوي معاويه پيوستند  . آخرين  ضربه  را نيز  اشراف  و سرشناسان  دنيا دوست زدند  . آنها با نوشتن نامه قول هر همكاري  را به معاويه  دادند  .

در اين ايام  امام حسن مجتبي « عليه السلام »آنقدر تنها بود, كه در ميان خودي ها حاضر نيز با زره بر تن به نماز مي ايستا د .  بالاخره  امام  بعد از  حدود شش ماه خلافت   بر مردمي  منافق  و سست ايمان مجبور به پذيرش  صلح شد و معاويه به حكومت رسيد .

 علل و عوامل صلح امام حسن مجتبی (ع)

اساساً اسلام دین رحمت و صلح و صفاست، تاریخ اسلام و زندگی پیامبر (ص) و ائمه (ع) بیانگر همین معناست، مگر در مواردی که پیامبر (ص)  و یا ائمه (ع)  مجبور به جنگ و نبرد می شدند که آن هم جنبه دفاعی داشت. امام حسن (ع) هم آن گاه که به خلافت رسیدند، با مخالفت و لشکر کشی معاو یه روبرو شدند و از این جهت لشکری را تجهیز نمودند، تا به دفاع و مقابله برخیزند، اما در ادامه، شرایطی فراهم شد که امام مجبور شدند، از اسلام به گونه ای دیگر دفاع نمایند

اما درباره علت صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) باید گفت: اینها دو حادثه تاریخی هستند که معلول شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان خود هستند و این دو واقعه را باید با در نظر گرفتن اوضاع و احوال زمان خودشان بررسی نمود.

امام حسن (ع) و امام حسین (ع) هر دو امام و معصوم از خطا و اشتباه اند. سرّ صلح و قیام هریک از این دو بزرگوار، در متفاوت بودن شرایط سیاسی _ اجتماعی زمان آن دو حضرت، نهفته است که در ادامه به پاره ای از آن اشاره می شود:

۱. آنچه در تاریخ مسلم است، این است که معاویه شخص حیله گری بود، ظاهر احکام اسلامی را تا حدودی مراعات می کرد. بر خلاف یزید که نه تنها دشمنی با اسلام را در نهاد خود ـ مانند پدرش ـ داشت، بلکه این دشمنی را ابراز و آشکار می کرد و به هیچ یک از مقدسات اسلامی پایبند نبودبه همین جهت بود که امام حسین (ع) در زمان حیات معاویه با آن که نامه هایی از اهل عراق برای دعوت به قیام علیه معاویه داشتند، دست به این کار نزدند و فرمودند، "امروز، روز قیام نیست، خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد، تا زمانی که معاویه زنده است کاری نکنید و در خانه ها مخفی شوید.

۲. پیدا شدن نیروهای خوارج و نبود یاران مخلص و فرماندهان فداکار و ضعف داخلی، توان و قدرت نظامی امام حسن (ع) را ضعیف کرده بود، مضافاً بر این کراهت مردم از شرکت در نبرد با معاویه، از دلایل صلح آن حضرت است که خود می فرماید: " دیدم بیشتر مردم خواستار صلح اند و از جنگ بیزارند، دوست نداشتم آنان را بر آنچه که نمی پسندیدند وادار کنم. پس به خاطر حفظ جان ـ عده کمی از_ شیعیانم، صلح کردم". اعلام الهدایة، امام حسین (ع)، ص ۱۴۷"

 

۳. امام حسن (ع) در مقام خلیفه مسلمانان بودند و درگیری آن حضرت با معاویه و کشته شدن او به دست لشکر معاویه، شکست مرکز خلافت مسلمانان بوده و به گفته استاد مطهری، این چیزی بود که حتی امام حسین (ع) هم از این نوع کشته شدن پرهیز داشتند که کسی در جای پیامبر (ص) و در مسند خلافت کشته شود و به همین جهت بود که امام حسین (ع) حاضر نبودند در مکه کشته شوند؛ چرا که احترام مکه ازبین می رفت. بنابراین، شرایط این چنینی به هیچ وجه اقتضای جنگ و نبرد را نداشت، و صلح یک تاکتیک مهم بود، برای سامان دادن به وضعیت مردم مسلمان و تثبیت پایه های حکومت اسلامی.

لذاست که ما معتقدیم: اگر امام حسین (ع) به جای امام حسن(ع) بودند، همین کار را می کردند.

گواه ما آن است که بعد از صلح امام حسن (ع) عده ای خدمت امام حسین (ع) رسیدند و گفتند ما صلح را قبول نداریم آیا با تو بیعت کنیم ؟

حضرت امام حسین (ع) فرمودند: "نه هر چه برادرم حسن (ع)  کرده من تابع همان هستم. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار (ع)

اما به دلایل زیر شرایط زمان امام حسین (ع) درست برعکس شرایط امام حسن (ع) بود:

۱. اولین تفاوت اساسی شرایط امام حسین (ع) با زمان امام حسن (ع) که سبب قیام امام حسین (ع) شد، این بود که یزید از آن حضرت تقاضای بیعت کرده بود و بیعت امام حسین (ع) با یزید ـ که به هیچ یک از احکام و ظوا هر اسلامی پایبند نبود؛ یعنی به رسمیت شناختن ظلم، ستم، فساد و .... و این مساوی بود با از بین رفتن اسلام و مقدسات دینی. در حالی که معاویه از امام حسن (ع) تقاضای بیعت نکرده بود و یکی از موارد صلح نامه همین عدم تقاضای بیعت بود.

۲. همان مردمی که در زمان امام حسن (ع) تمایلی به نبرد با معاویه نداشتند،در مدت بیست سال حکومت معاویه از ظلم و ستم امویان به ستوه آمده بودند و کوفه تقریباً یک شهر آماده برای تشکیل حکومت از طرف امام حسین (ع) بود و این حجتی بود بر امام حسین (ع) و می بایست به آن ترتیب اثر می دادند.

۳. مهم ترین عامل قیام امام حسین (ع)، عامل امر به معروف و نهی از منکر بود.

معاویه در مدت بیست سال حکومتش، بر خلاف اسلام عمل کرده، ظلم و ستم نموده، احکام اسلام را تغییر داده، بیت المال را حیف و میل کرده، خون های مردم را به ناحق ریخته و به مفاد صلح نامه و به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل نکرده بود، همچنین بعد از خودش پسر شراب خوار و سگ بازش را به عنوان جانشین معرفی کرده و ... این همه باعث گردید که امام حسین (ع) به عنوان وظیفه قیام نموده و امر به معروف و نهی از منکر کند. در حالی که این وضعیت معاویه در زمان امام حسن (ع) برای مردم بر ملا نشده بود و شاید به همین جهت باشد که می گویند: صلح امام حسن (ع) زمینه ساز قیام امام حسین (ع) شد؛یعنی با مفادی که در صلح امام حسن (ع) بوسیله آن حضرت گنجانده شده بود، راه هرگونه فریب و نیرنگ را بر معاویه بست، اگر چه معاویه بعداً به مفاد صلح نامه وفا دار نماند، ولی این چیزی جز رسوایی برای او در جامعه اسلامی و زمینه سازی برای قیام امام حسین (ع) بر ضد فرزندش را به ارمغان نیاورد. برخی از مفاد صلح نامه امام حسن (ع) از این قرار است:

۱. معاویه به کتاب خدا و سنت رسولش عمل کند.

۲. امر خلافت بعد از وی به امام حسن (ع) برسد و در صورت بروز هر حادثه ای به امام حسین (ع) تفویض شود.

۳. سب و دشنام علی (ع) در منابر و نمازها منع شود.

۴. از بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است چشم پوشی شود.

۵. مسلمانان و شیعیان در امان باشند.

از مفاد این صلح نامه به خوبی استفاده می شود که امام حسن (ع) هرگز در صدد تثبیت خلافت معاویه نبوده، بلکه تنها به جهت مصالح اسلام و مسلمانان و با توجه به اقتضای زمان و شرایط جامعه اسلامی تن به چنین کاری داد.

بنابراین، با توجه به شرایطی که در زمان امام حسن (ع) بر جامعه اسلامی حاکم بود و امام در مسند خلافت بود با معاویه صلح کرد؛ چرا که شرایط مختلف بوده و با هم تفاوت داشت، لذا شرایط زمان امام حسن (ع) اقتضای صلح و زمان امام حسین (ع) اقتضای قیام داشت.(برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به کتاب سیری در سیره ائمه اطهار، اثر استاد مطهری)


در مجموع، امام حسن(علیه السلام) به چند دلیل نتوانست به مقصد اصلی که جنگ شرافتمندانه با معاویه بود، بپردازد و به علت عدم حمایت مردم و خیانت فرماندهان، بنا به ضرورت حفظ اصل اسلام و نیز جلوگیری از خون ریزی بی نتیجه شیعیان ، از جنگ خودداری کرد و صلح را تحت شرایطی خاص قبول نمود.زیرا ادامه نبرد امام حسن(ع) با معاویه و احتمال پیروزی سپاهیان شام بر سپاهیان عراق، آرزوی دیرینه معاویه را برآورده می کرد و او با این بهانه شیطانی، ریشه اسلام ناب محمّدی را می خشکانید و به جای آن، اسلام تحریف و تفسیر شده امویان را ترویج می نمود.

اگر امام حسن(ع) نبرد با معاویه را ادامه می داد، یکی از سه اتفاق ذیل روی می داد:

۱ـ پیروزی سپاه کوفه و سرکوب سپاه شام.

۲ـ پیروزی سپاه شام و نابودی سپاه کوفه.

۳ـ عدم پیروزی طرفین و عقب نشینی اجباری دوسپاه.

در هر صورت، مسلمانان به ضعف می رسیدند و دشمنانشان که سال ها خود را تقویت و آماده چنین فرصتی کرده بودند، با هجوم سراسری و مرگ بار، تومار مسلمانان را پیچیده و جامعه اسلامی را با چالش بزرگ مواجه می نمودند. در نتیجه، زحمات و تلاش های پیامبر خدا(ص) و یاران فداکارش به هدر می رفت.

پرشکوه ترین نرمش قهرمانانۀ تاریخ

کتاب«صلح الحسن» نوشتۀ راضی آل یاسین(متولد۱۸۶۹ و متوفی به سال۱۹۵۳ میلادی) اولین بار توسط مقام معظم رهبری در سن جوانی به فارسی ترجمه شد و ایشان ذیل عنوان نام کتاب یعنی «صلح امام حسن» عبارت«پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانۀ تاریخ» را نیز، به عنوانِ نام فرعیِ کتاب اضافه کرده بودند.

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی های مختلف به تبیین «صلح امام حسن به عنوان پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانۀ تاریخ» پرداخته و  ۵ تفاوت اساسی میان موقعیت زندگی ایشان با حضرت سیّدالشهدا امام حسین(ع) را مطرح می فرمایند که از نظر می گذرانیم:

« یکم) امام حسین(ع) که به شهادت رسید ، یک معترض، یک آمربه معروف و ناهی از منکر بود که در مقابل یک حاکم جائر قیام کرد چون او داشت ظلم می کرد و امام حسین(ع) به عنوان یک معترض و یک مومن تکلیف شرعی خود را احساس کرد که باید به اعتراض کند این اعتراض واجب بود و نقطه اوج ، زیبایی و شکوه این اعتراض هم در این بود که آنقدر ادامه دهد تا مظلومانه کشته شود . شهید فی سبیل ا... با کشته شدن خودش حقانیت حرف خویش را ثابت کرد. اما امام حسن(ع) اصلا اینجور وضعی نداشت . امام حسن خلیفه ای بود که یک نفری در مقابل او از رعیت او علم طغیان برداشته بود اگر امام حسن در این رویارویی با رعیت خودش که علیه او طغیان کرده، مقاومت می کرد تا جان خود را از دست دهد، هرگز آن معترض شجاعی نبود که در مقابل منکر ایستاده و کشته شده، بلکه حاکمی بود که به وسیله عوامل خودش به قتل رسیده. حالا می بینید که ماهیت قضیه به کلی متفاوت شد.

دوم) امام حسن مجتبی(ع) وقتی که نگاه کرد به وضع لشکر خودش و وضع کوفه و شرایط اجتماعی و سیاسی فهمید که حالا جنگ را تمام کرد، تمام کرد، به همان ترتیبی که حکومت را تسلیم کند به معاویه، اگر حالا جنگ را تمام نکند یک سال دیگر، دو سال دیگر، پنچ سال دیگر یا ده سال دیگرهم این جنگ ادامه پیدا کند نتیجه باز همین است یعنی با شیوه هایی که امام حسن دارد- شیوه های الهی وعلوی- و شیوه هایی که معاویه داشت-شیوه خریدن دلها و میدانهای مردم به وسیله پول- با این شیوه و ضعف ایمانی که در مردم بود و با خستگی که مردم کوفه داشتن اگر ده سال دیگر هم امام حسن می جنگید آخرش همین بود یعنی باز مجبور بود تسلیم معاویه شود منتها ده سال دورتر. حال در این ده سال بر سر امت اسلامی چه می آمد هزاران نفر کشته می شدند، هزاران نفر از بین می رفتن، نارضایتی ها علیه امام حسن(ع) بیشتر می شد ...

این هیچ وجهی نداشت امام حسن مجتبی(ع) در حالی که یقین دارد، می داند و می بیند که شرایط به هیچ وجه نسبت به آینده نویدی نمی دهد بخواهد پافشاری و اصرار کند تا عده بیشتری کشته شوند. روایاتی از حضرت رسول اکرم صل ا... علیه و آله هست، با یک مضمون واحد و شاید الفاظشان هم خیلی نزدیک به هم که می فرمایند: امید این هست که خداوند به وسیله این پسرم بین دو گروه از مسلمانان را صلح بدهد. یعنی اگر این اقدام امام حسن(ع) نبود و این جنگ تا ده سال دیگر هم ادامه پیدا می کرد باز هم کشتار بیشتر و ضایعات بیشتر و نتیجه همین بود.

سوم) امام حسین(ع) از طرف یزید برای بیعت زیر فشار قرار گرفت یزید به فرماندار مدینه نوشت باید بر حسین بن علی(ع) سخت بگیری تا بیعت کند. بیعت یعنی چه؟ بیعت یعنی امضای خلافت آن شقی و خبیثی که در راس کار است. حضرت فرمودند: من دست خود را ذلیلانه در دست شما نمی گذارم، مثل من با یزید بیعت نمی کند. چون فشار بود برای بیعت که تا آن ساعت آخرهم که ابن سعد و بقیه آمدند گفتند یا بیعت یا قتال. تا آخر هم منصرف از این کار نبودند اما امام حسن(ع) چه؟ امام حسن(ع) به هیچ وجه مسئله بیعت با معاویه برایشان مطرح نبود. در قرارداد آتش بس یا صلحی که بین امام حسن(ع) و معاویه نوشته شد این بود که امام حسن(ع) به معاویه امیرالمومنین نگوید و با او بیعت نکند، بعد از خودش امام حسن(ع) را به خلافت بگذارد و امام حسین(ع) را. چقدر متفاوت است با قضیه امام حسین(ع). بله اگر امام حسن(ع) هم زیر فشار قرار می گرفت که باید بیعت کنی وضع فرق می کرد.

چهارم) در زمان امام حسین(ع) این روایت پیغمبر که فرمود: کسی که ببیند حاکمی دارد ظلم و جور انجام می دهد و به حقوق مردم تجاوز می کند حرام خدا را حلال میکند احکام الهی را دگرگون می کند و ... بر این فرد واجب است که با این حاکم مقابله کند خب این در زمان امام حسین(ع) به طور کامل وجود داشت. یزیدی بر سر کار بود که مصداق همه اینها بود. مجسمه فساد و شرارت و فسق و ظلم و ناحق راحق کردن و مبارزه با اسلام. خب دیگر امام حسین(ع) منتظر چه چیز باید باشد باید با او مقابله می کرد و باید علیه او تغیّر می کرد، در زمان امام حسن این چنین نبود، امام حسن(ع) البته می دانست - یا به علم امامت یا به حدس صاحب هوشمندانه یک انسان بزرگ- که معاویه یک روزی چنین کاری را خواهد کرد اما در آن زمان قضیه این نبود، قضیه این بود که معاویه دارد خون خواهی عثمان را می کند و ادعا می کرد که می خواهد بر طبق احکام الهی عمل کند و امام حسن(ع) هم در همان صلح نامه نوشتند که تو باید بر اساس حکم خدا و سنت پیغمبر عمل کنی که معاویه هم پذیرفت بر طبق همین ها عمل کند. ظاهر قضیه این است، که خیلی تفاوت دارد با آنچه در زمان پیغمبر بود.

پنجم) زمینه های متفاوت قضاوت برای مردم آن زمان و مردم تاریخ است. امام حسین(ع) که قیام کرد و به شهادت رسید، در زمان خودش همه او را تمجید کردند بعد از خودش نیز در این زمان ۱۳۰۰ سال همه او را تمجید کردند چه کسانی که او را به امام قبول داشتند و چه کسانی که نداشتند، چون زمینه، زمینه ای بود که هیچ گونه بحثی نبود که باید این چنین عمل می شد اما امام حسن اگر می جنگید تا کشته می شد سوالات زیادی باقی می ماند یک عده می گفتند که شما نمی خواستید دین در جامعه حاکمیت داشته باشد، خب معاویه که می گفت دین را حاکمیت خواهم داد، معاویه که می گفت من حاضرم به کتاب خدا عمل کنم، چرا شما قبول نکردید. اگر کسی می گفت که معاویه بعد از شهادت امام حسن(ع) با رفتار خلافش چهره اصلی خودش را رو می کرد، همان معترضین باز می گفتند: خب معلوم است وقتی امام حسن(ع) نباشد و آن حریف را کنار بزند، همین کارها را می کند و افسار گسیخته می شود شما می خواستید خودتان را زنده نگه دارید و می ماندید و نمی گذاشتید. پس جای سوال باقی بود و این هم یکی از فرق های بین زمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بود.

امام پس از صلح تا شهادت

تمامي تلاش امام حسن پس از قبول صلح اين بود که فوايد مورد نظرش را از صلح به نتيجه برساند و بر اين اساس در تمام اين مدت به حفظ نيروهاي کيفي و خالص ، بازسازي نيروهاي خسته و وازده و تفسير صحيح اسلام پرداخت. عملکرد دشمن‌شکن حضرت پس از صلح چنان قدرتمند بود که معاويه را به فکر شهادت آن حضرت انداخت.

تلاش موفق امام حسن براي به‌کرسي نشاندن اهداف صلح باعث شد که معاويه طرح قتل حضرت را پيگيري نمايد تا بتواند به خواسته ديرين خود يعني تبديل خلافت اسلامي به سلطنت موروثي، جامه‌ي عمل بپوشاند. به اين ترتيب سمي مهلک تهيه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند. حضرت پس از مدتي درد و رنج، در روز ۲۸ ماه صفر سال ۵۰ هجري به لقاء الله شتافت. برادرش امام حسين عليه السلام، جنازه‌ي او را پس از تغسيل و نماز براي دفن به سوي مسجد و روضه پيامبر برد ولي سرانجام بر اثر ممانعت بني‌اميه در بقيع به خاک سپرد.»

 

احادیث دلنشین از امام حسن مجتبی(ع)

در اینجا چهل حدیث زیبا و دلنشین برای الگو گرفتن از کلام اهل بیت و زندگی بهتر از امام حسن مجتبی (ع) را با هم مرور می‌کنیم.

۱- از حضرت امام حسن علیه السلام پرسیده شد که بردباری یعنی چه؟ فرمودند: بردباری عبارت از فرو بردن خشم و اختیار خود داشتن است. (تحف العقول، ص ۲۲۷)

۲- از حضرت پرسیده شده بزرگواری چیست؟ فرمودند: احسان به قبیله و تبار و تحمل خسارت و جرم آنها. (تحف العقول، ص ۲۲۷)

۳-از امام علیه السلام پرسیده شد که جوانمردی یعنی چه؟ فرمودند:جوانمردی عبارت است از حراست دین، و عزت نفس، و بانرمش برخورد نمودن و بررسی عملکرد خویش، و پرداخت حقوق و دوستی نمودن با مردم. (تحف العقول، ص ۲۲۷)

۴- از امام حسن علیه السلام معنای کرامت و بزرگ منشی را پرسیدند؟فرمودند: بخشش پیش از خواهش و اطعام در هنگام قحطی.

۵- امام علیه السلام فرمودند: «ای بندگان خدا» بدانید که خداوند شما را بیهوده نیافریده است، و بحال خود رها ننموده، مدت عمرتان را نوشته، و روزی شما را بینتان قسمت کرده تا هر خردمندی قدر و ارزش خود را بداند و بفهمد جز آنچه مقدر شده هرگز به او نمی رسد. (تحف العقول، ص ۲۳۴)

۶- امام مجتبی علیه السلام فرموده است: به تحقیق خداوند روزی شما را بر عهده گرفته است، و شما را برای بندگی فراغت بخشیده و به شکرگزاری تشویق نموده است و نماز را بر شما واجب فرموده و به پرهیزکاری توصیه فرموده است. (تحف العقول، ص ۲۳۴)

۷- امام مجتبی علیه السلام فرموده است: پرهیزکاری در بازگشت «به سوی خدا» و سررشته هر حکمت، و شرافت هر کار است، وهر کس از پرهیزکاران به کامیابی رسید به وسیله تقوا بوده است. (تحف العقول، ص ۲۳۴)

۸- امام مجتبی علیه السلام فرمود: هیچ قومی مشورت نکرد مگر اینکه به ترقی و تکامل راه یافت. (تحف العقول، ص ۲۳۶)

۹- امام حسن علیه السلام: در تفسیر آیه شریفه «وقفوهم انهم مسئولون » فرموده اند: به تحقیق «روز قیامت » هیچ بنده ای قدم از قدم بر نمی دارد مگر اینکه نسبت به چهار چیز مورد بازجوئی و پرسش قرار می گیرد:

۱- از جوانی اش که در چه راهی مصرف نموده.

۲- و از عمرش که در چه کاری آنرا بکار گرفته.

۳- و از ثروتش که چگونه جمع و در چه راهی مصرف نموده.

۴- و از دوستی ما اهلبیت و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم. (بحار، ج ۴۴، ص ۱۳-۱۲)

۱۰- جدم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: اگر از بنی امیه «در روی زمین احدی نماند جز پیرزن فرتوت و ناتوانی، همان دین خدا را به مسیر نادرستی خواهد کشاند. (بحار، ج ۴۴، ص ۴۳)

۱۱- امام حسن علیه السلام فرمود: چنان برای دنیایت تلاش کن که گویا همیشه زنده ای، و چنان برای آخرتت تلاش کن که گوئی فردامرگت فرا می رسد. (الحیاة، ج ۴، ص ۶۲)

۱۲- راوی می گوید: امام حسن علیه السلام زمانی که نماز را برپا می داشتندزیباترین لباس را می پوشیدند، به حضرت عرض شد، ای پسر رسول خدا چرا به هنگام نماز اینگونه لباس می پوشی؟حضرت فرمودند: به تحقیق خدا زیبا است و زیبائی را دوست می دارد. پس خود را برای پروردگارم می آرایم، چنانچه می فرماید: «به هنگام نماز و حضور در مساجد لباس زیبای خود را بپوشید» پس دوست دارم که بهترین لباسم را بپوشم. (الحیاة، ج ۵، ص ۶۶)

۱۳- امام حسن علیه السلام فرمود: زیرکترین زیرکها فرد با تقوا است احمق ترین احمقها شخص فاجر و فاسق است. (الحیاة ج ۱، ص ۲۰۳)

۱۴- امام فرمودند: جایگاههای دانش و چراغهای درخشان هدایت باشید زیرا روشنی روز بعضی از بعضی دیگرش بیشتر است. (کافی، ج ۱، ص ۳۰۱)

۱۵- امام حسن علیه السلام فرموده است: از میان شیعیان ما علمائی بپامی خیزند که ایستادگی افراد ضعیف از دوستان ما و آنها که ولایت ما را پذیرا شده اند به واسطه آنها است و از تاجی که برسر دارند نور می درخشد. (محجة البیضاء، ج ۱، ص ۳۳)

۱۶- امام حسن علیه السلام زمانی که وضویش پایان می پذیرفت رنگ مبارکش تغییر می نمود. در این باره از حضرت پرسیده شده «چرا رنگ شما تغییر می نماید؟» فرمودند: کسی که می خواهد وارد بارگاه «خداوند متعال » گردد سزاوار است رنگش تغییر نماید.

۱۷- مردی از حضرت موعظه خواست، حضرت فرمودند: آماده سفر آخرت شو و زاد و توشه آنرا پیش از رسیدن مرگ فراهم نما. (منتهی الآمال، ج ۱، ص ۴۳۶)

۱۸- امام حسن علیه السلام فرمود: هان ای مردم، به تحقیق کسی که برای خدا پند دهد و سخن خدا را راهنمای خود قرار دهد به راهی پایدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد موفق سازد. (تحف العقول،ص ۲۲۷)

۱۹- امام حسن علیه السلام فرمود: بین حق و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشم ببینی حق است و چه بسا که باطل زیادی را با گوش بشنوی. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۰۵)

۲۰- از حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام پرسیده شد زهد چیست؟فرمودند: میل به پرهیزگاری و بی میلی نسبت به دنیا. باز پرسیده شد که حلم چیست؟ فرمودند: خشم را فرو بردن و مالک خود شدن. باز پرسیده شد که سداد چیست؟ فرمودند: بدی را به وسیله خوبی برطرف نمودن. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۰۶)

۲۱- امام حسن علیه السلام به یکی از فرزندانشان فرمودند: ای پسرم با احدی برادری مکن تا آنکه بدانی کجاها می رود و از کجاها می آید، و چون از حالش خوب آگاه شدی و رفتارش را پسندیدی با او برادری کن. به شرط اینکه رفتارت براساس چشم پوشی از لغزش و همراهی در سختی باشد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۰۸- تحف العقول، ص ۲۳۶)

۲۲- امام حسن علیه السلام فرمودند: همانا بیناترین چشم ها آن است که در طریق خیر نفوذ کند، و شنواترین گوش ها آنست که پذیرنده تر باشد و سالم ترین دلها آن است که از شبهه پاک باشد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۱)

۲۳- امام حسن علیه السلام فرمودند: خردمند کسی است که وقتی از او پند خواستند خیانت نکند. (تحف العقول،مترجم،ص ۲۳۹)

۲۴- امام حسن علیه السلام فرمودند: هر گاه یکی از شما برادر خود را ملاقات کند، باید که جایگاه نور از پیشانی او را ببوسد. (تحف العقول،مترجم، ص ۲۳۹)

۲۵- امام حسن علیه السلام فرمود: نابودی مردم در سه چیز است:

۱- بزرگ نمائی ۲- افزون خواهی بسیار ۳- حسد و رشک بردن.

بزرگ نمائی که به وسیله آن دین نابود می گردد و به واسطه آن شیطان ملعون رانده درگاه خدا شد و حرص که به خاطر آن آدم از بهشت خارج شد، و رشک که سررشته همه بدی است و به واسطه آن قابیل هابیل را کشت. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۳)

۲۶- امام حسن علیه السلام فرمود: شما را به پرهیزگاری و ترس از خدا و ادامه تفکر و اندیشه سفارش می کنم زیرا تفکر و اندیشه سرچشمه همه خوبیها است.(از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۴)

۲۷- امام حسن علیه السلام فرمود: شستن دستها پیش از غذا فقر رامی زداید و بعد از آن اندوه را برطرف می سازد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۴)

۲۸- امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: چنان با مردم رفتار نما که دوست داری باتورفتارکنند. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۴)

۲۹- کسی که عقل ندارد ادب ندارد، و کسی که همت ندارد جوانمردی ندارد و کسی که حیا ندارد دین ندارد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۵)

۳۰- امام حسن علیه السلام فرمود: دانشت را به مردم بیاموز، و خود نیز دانش دیگران را فراگیر. (چهل حدیث از هر معصوم، ص ۱۱۶)

۳۱- امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: هیچ بی نیازی برتر از عقل نیست و هیچ نیازمندی هم مثل نادانی نیست و هیچ وحشتی بدتر از خودپسندی نیست، و هیچ عیشی لذت بخشترازاخلاق نیکونیست. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۶)

۳۲- امام حسن علیه السلام فرمود: علم را با نوشتن مهار کنید.

۳۳- امام حسن علیه السلام فرمود:هر کس قبل از سلام سخن گفت جوابش ندهید. (چهل حدیث از هر معصوم، ص ۱۱۷)

۳۴- دانش را فراگیرید و اگر توان حفظش را ندارید بنویسید و درخانه هایتان نگهداری نمائید. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۸)

۳۵- امام حسن علیه السلام فرمود: آغاز نمودن به بذل و بخشش پیش از درخواست و تقاضا، از بزرگترین شرافت و بزرگی است.(از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۷)

۳۶- امام حسن علیه السلام فرمود: کسی که خدا را بندگی نماید، خداوند هم همه چیز را فرمانبردار او گرداند. (از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۸)

۳۷- امام حسن علیه السلام فرمود: کسی که در دلش جز خوشنودی خداخطورنکند، چون دعاکندمن ضامنم که دعایش مستجاب گردد.(از هر معصوم چهل حدیث، ص ۱۱۸)

۳۸- از حضرت امام مجتبی علیه السلام پرسیده شد نیرومندی چیست؟فرمودند: دفاع از پناهنده، و پایداری در نبرد، و ایستادگی هنگام سختی.(تحف العقول، ص ۲۲۷)

۳۹- از حضرت پرسیده شد فقر چیست؟ فرمودند: آزمندی به هر چیزی. (تحف العقول، ص ۲۲۸)

۴۰- از امام مجتبی معنای غنا پرسیده شد، فرمود: خوشنود بودن انسان به مقداری که خدا روزی او نموده هر چند کم باشد. (تحف العقول)

مقالات

نظرسنجی

نظر شما در مورد طراحی سایت جدید ما و مقایسه آن با سایت قبلی چیست؟
سایت جدید بهتر است
۳۰%
سایت قبلی بهتر بود
۱۸%
سایت جدید خوب است اماکامل و جامع نیست
۱۷%
نظری ندارم
۳۶%
تمام آرا: ۵۵۱