این مطلب ۴۲۶۲ بار خوانده شده

روشهاي عملي تربيت در قرآن كريم

 

 

 نوشتار حاضر تحت عناوين زير سامان يافته است:

 

 الف) مقدمه؛ ب) روشهاي تربيت قرآني؛ ج) نتيجه گيري سازماني؛ د)منابع

 

 الف) مقدمه  (طرح مسأله ؛ تعریف تربیت ؛ رویکرد بحث)

 

۱) طرح مسأله: آحاد جامعه مي توانند به صورت خود جوش استعدادهاي خود را به خطا و يا درست شكوفا نمايند و يا اينكه در طي برنامه و فرآيندي مشخص و مدون مسير خاص را براي تربيت شدن بپيمايند. ايران اسلامي كه در دهه هاي اخير تجربه حكومت جمهوري اسلامي را دارد علي رغم ادعاي ديني، يا مسأله تربيت به صورت غير سازماندهي شده به انجام مي رسد و يا اگر برنامه و طرحي هم براي تربيت بوده است. لزوماً منتج و متخذ از منابع ديني و خصوصاً قرآن مجيد نيست.

 

به عبارت واضحتر مسأله اساسي جامعه ، سازمانها و نهادهاي اسلامي - انقلابي ما اين است كه از طرفي ادعاي تديّن و اعتقاد به باورهاي ديني را دارد، ولي از طرف ديگر در بهترين مسايل، از جمله روشهاي تربيتي، از قويترين واصليترين منابع ديني، خصوصاً قرآن مجيد بهره نمي گيرد. در اينجا يا بايد اينگونه نتيجه گيري نمود كه قرآن مجيد فاقد روشهاي تربيتي است كه در اينصورت مهمترين غايات و انگيزه هاي الهي و نبوي كه تعليم و تربيت جامعه اسلامي بود به زير سئوال مي رود و يا بايد بپذيريم كه متفكران اسلامي حق قرآن مجيد را در استخراج و استنباط مسايل مورد نياز و از جمله روشهاي تربيتي ادا ننموده اند.

 

پرسشي كه به تبع مسأله فوق در اين نوشتار موجز مورد توجه قرار مي گيرد آن است كه روشهاي عملي تربيت در قرآن كريم كدامند؟

 

۲) تعريف تربيت: عبارت است از فعاليتی منظم، مستمر در جهت کمک به رشد جسمانی، شناختی،اخلاقی، اجتماعی، عاطفی و به طور کلی پرورش و شکوفايي استعدادهای متربی به گونه ای که نتيجه آن در شخصيت مرتبی به ويژه  در رفتارهای او ظاهر خواهد شد

 

 

 

۳) رويكرد بحث: موضوع نوشتار حاضر، روشهاي عملي تربيت در قرآن كريم، جاي بحث و بسط فراوان دارد. اما در اين نوشتار ضمن اشاره اي گذرا به برخي از مباني، اصول تربيتي كه زير بنا و جهت دهنده به روشهاي تربيتي اند، درگفتمان تربيتي رويكرد بحث توجه به مسايل، مباحث و مصاديق سازماني است. به عبارت واضحتر در اين مكتوب بدنبال تأمل كوتاهي در اين  نكته ايم در سازمانهايي كه منبعث از جامعه و حكومت اسلامي اند، چه روشهاي عملي را براي تربيت مديران و كاربران مي توان به كار بست؟ از اين رو پس از طرح بحث عام و مقدماتي در باره روشهاي تربيتي، در راستاي نيازهاي و خلاء هاي تربيتي سازمانها نتيجه گيري خواهد شد.

 

ب) روشهاي تربيت قرآني: (مدخل بحث ؛ تربیت اعتقادی،اخلاقی و فقهی)

 

۱) مدخل بحث: در سالهاي اخير تلاشهايي براي تدوين و تبيين تربيت اسلامي با مراجعه به منابع اسلامي و خصوصاً قرآن مجيد صورت پذيرفته كه در اين منابع به روشهاي تربيتي نيز پرداخته شده است. اما نكته  مهم  و قابل ملاحظه آن است كه با توجه به مشخص و ثابت بودن آيات قرآن مجيد ( و نيز نصوص ديگر) برداشتهاي تربيتي، از جمله در موضوع روشهاي تربيت تا حد بسيار بالايي متفاوت و دور از هم اند و اين نكته ضمن اينكه پتانسيل منابع اسلامي را براي تنوع برداشتها مي رساند، اما  ازاين مشكل نيز حكايت مي كند كه تا رسيدن به روشهاي اجماعي تربيت عملي متخذ از قرآن، فرسنگها فاصله داريم. جداي از اينكه منابع موجود كمتر به مباحث و مشكلاتي مديريتي و سازماني توجه داشته و مباحث را عمدتاً به صروت انتزاعي و عام به صورت متفاوت مطرح نموده اند. نكته ياد شده حكايت از آن دارد كه پاي نهادن در ميدان تعريف و تحديد روشهاي عملي تربيت در قرآن كريم، آن هم با رويكرد سازماني، كار سهلي و آساني نيست و تأملات مبسوط و موسع را مي طلبد. در ادامه براي اينكه تا حدودي با تنوع برداشتها در باره روشهاي تربيت اسلامي و قرآني آشنا شديم بد نيست ، حداقل دو منبع نسبتاً كيفي و مطلوب در بحث تربيت اسلامي در موضوع روشهاي تربيتي مورد مقايسه قرار گيرند:

 

 به عنوان شاهد در حالي كه كتاب "نگاهي دوباره به تربيت اسلامي"( اثر دكتر باقري) در ذيل اصول و مباني تربيتي و مرتبط با آنها ۳۳ روش تربيتي بر مي شمارد، اما در كتاب " درآمدي بر نظام تربيتي اسلام"(اثر حاجي ده آبادي)روشهاي تربيتي به دو سطح عام و خاص تقسيم شده و از اقسام روشهاي عام به ۷ روش هم و در روشهاي خاص تربيتي در دو بعد اصلاحي ايجادي به ۱۱ روش تربيتي (مجموعه ۱۸) اشاره گرديده است.مجموعه عناوين روشهاي مذكور به صورت مقايسه اي در قالب جدول زير قابل ارايه است:

 

مجموعه روشهاي اين دو اثر در يك مقايسه به شكل زير قابل ملاحظه اند

كتاب نگاهي دوباره به تربيت اسلامي

درآمدي بر نظام تربيتي اسلام     

تلقين  به نفس

 اسوه سازي

تبشير

انذار

تغافل

تحميل به نفس

اعطاي بينش

دعوت به ايمان

فريضه سازي

محاسبه نفس

زمينه سازي

تغيير موقعيت                 

مواجهه با نتايج اعمال

تحريك ايمان

ابتلا

آراستن ظاهر

تزيين كلام

مبالغه در عفو

توبه

مبالغه در پاداش

تكليف به قدر وسع

مجازات به قدر خطا

ابراز توانايي

تعليم حكمت

 تزكيه

موعظه حسنه

ياد آوري نعمت ها

عبرت آموزي

مرحله اي كردن تكليف

تجديد نظر در تكليف

بيان مهر و قهر

عطا و حرمان

تكليف در غايت وسع

آموزش تلقين به نفس

استفاده از الگو

تبشير

انذار

تغافل

  تنبيه

  مواجهه عملي متربي با نتايج سوء عملش

جبران عمل فوت شده

محروم سازي و جريمه كردن

انتساب به غفلت و سهو

اجبار

تشويق

روشهاي تمهيدي

استفاده از تشبيه و تمثيل

مقايسه اعمال

علامت و نشانه

قصه و داستان

پرسش و استفهام

 

 

 

 

 جدا از متفاوت بودن كميت و تعداد روشها در دو منبع ياد شده، مجموعه روشهاي مشترك اسلامي تربيت در دو اثر مورد بحث تنها ۵ مورد است و در موارد محدودي بخشي از روشها مورد توجه هر منبع ديگر نيز قرار گرفته است. نتيجه اين مقايسه به وضوح مي رساند با اينكه ظاهراً هر دو نويسنده از منابع و نصوص ديني بهره برده اند اما اشتراك نظر اندكي دارند. حداقل برداشتي كه از اين مقايسه مي توان داشت آن است كه، كم و كيف روشهاي تربيت ديني و اسلامي در منابع ديني ( كتاب و سنت و سيره معصومين) به صراحت مورد توجه و تذكر قرار نگرفته و از اينرو هر نويسنده متناسب با پيش فرضها، داده ها، سلائق خود با مراجعه به منابع ديني ، روشهاي تربيتي خاص را استنباط و عرضه مي نمايند.

 

در عين حال امتياز كتاب  "نگاهي دوباره به تربيت اسلامي" در طرح بحث از روشهاي تربيتي آن است كه اولاً اين روشها را به اصول و  مباني ديني تربيت مرتبط نموده و از هر مبنا يك و بعضاً بيش از يك اصل استنتاج و از هر اصل چند روش تربيتي استخراج مي كند؛  ثانياً از مبنا ، اصل و روش، ارائه تعريف مي كند. در اين كتاب در باره معناي "مبنا" مي خوانيم: مباني تعليم و تربيت مجموعه قانونمنديهاي شناخته شده در علوم نظري چون جامعه شناسي و روان شناسي است كه تعليم و تربيت بر آنها تكيه دارد. همچنين از اين نگاه " اصل" قاعده عامه اي است كه مي توان آنرا به منزله دستورالعملي كلي در نظر گرفت و به عنوان راهنماي عمل قرار داد. در تفاوت اصل با روش هم گفته شده كه گر چه هر دوي اينها از مقوله دستورالعمل براي رسيدن به مقصودند، اما اصول، دستورالعملهاي كلي و روشها دستورالعملهاي جزيي تري هستند.۰ (باقري: ۱۳۸۶، صص ۸ ـ ۸۷)

 

۲) تربيت اعتقادي، اخلاقي و فقهي :

 

 (تربیت اعتقادات با الهام از زندگی حضرت ابراهیم؛تربیت اخلاقی یعقوب و یوسف؛تربیت فقهی پیامبر اسلام )

 

بنا بر تقسيم بندي متداول، معارف اسلامي را به سه دسته كلامي، اخلاقي و فقهي تقسيم مي كنند. مسايل كلامي با معارفي از دين سرو كار دارد كه كه صبغه نظري و ذهني دارند و مسايل فقهي و اخلاقي به مسايل عملي (ظاهري و باطني ) مي پردازند. مي دانيم كه جوهره تربيت، شكوفا نمودن استعدادهاست واستعدادها نيز هر دو حيطه نظري، عملي را در بر مي گيرند. بدين ترتيب، تربيت در هر سه قسم از معارف ياد شده، يعني تربيت كلامي ( كه به مباحث اعتقادي و اصول دين مي پردازد) و تربيت اخلاقي و تربيت فقهي كاربرد دارد.

 

بيان تمام ر وشهاي تربيتي در معارف ياد شده  با اتكاي به قرآن مجيد در حد يك مقاله نمي گنجد. از اين رو با مراجعه به قرآن مجيد و انتخاب يك نمونه از هر قسم اعتقادي، اخلاقي و فقهي ( از اسوه ها و احكام اسلامي) روش تربيتي به گرفته شده استخراج و در راستاي روشهاي تربيتي سازماني نتيجه گيري خواهند شد.

 

 اول:تربيت اعتقادات  با الهام از زندگي حضرت ابراهيم:

 

در قرآن مجيد بارها به زندگي پيامبر بزرگ الهي، حضرت ابراهيم پرداخته شده و حتي سوره اي به نام آن حضرت داريم. در اين قسمت تنها به مواجهه آن حضرت با غير موحدان اشاره مي گردد كه با مباحث اعتقادي و شيوه تربيت باورهاي اعتقادي ارتباط تنگاتنگ دارد. در سوره انعام از آيه ۷۵ به بعد مواجهه حضرت ابراهيم با مشرکان ستاره، ماه و خورشيد پرست به نحو زير منعکس ديده است :

 

«و کذلک نري ابراهيم ملکوت السموات و الارض و ليکون من الموقنين.۷۵)  فلما جن عليه اليل را کوکبا قال هذا ربي فلما افل قال لا احب الافلين. ۷۶ ) فلما رءا القمر بازغاً قال هذا ربي فلما افل قال لئن لم يهدني ربي لاکونن من القوم الضالين.۷۷)  فلما رءا الشمس بازغه قال هذا ربي هذا اکبر، فلما افلت قال يا قوم اني بري مما تشرکون. ۷۸)  اني وجهت وجهي للذي فطرالسموات والارض حنيفاً و ما انا من المشرکين.۷۹)  و حاجه قومه قال آتحاجوني في الله و قد هدين ولا اخاف ما تشرکون به الا ان يشاء ربي شيئأً وسع ربي کل شي علماً افلا تتذکرون.۸۰ ) و کيف اخاف ما اشرکتم و لاتخافون انکم اشرکتم بالله ما لم ينزل به عليکم سلطاناً فاي الفريقين احق بالامن ان کنتم تعلمون.۸۱.

 

و همچنين ما بر ابراهيم ملکوت و باطن آسمانها و زمين را ارايه داديم تا به مقام اهل يقين رسد. پس چون شب تاريک در آمد ستاره درخشان را ديد، براي هدايـت مشرکان گفت: اين پروردگار من است. پس چون آن ستاره غروب کرد، گفت: من چيز نابود شونده را به خدايي نخواهم گرفت. پس چون شب شد و ماه تابان را ديد گفت: اين خداي من است. وقتي آن هم افول کرد ماه پرستان را متذکر ساخت که آن خدا نباشد و گفت: اگر خداي من مرا هدايـت نکند، همانا من از گروه گمراهان عالم خواهم بود. پس چون صبحگاه خورشيد درخشان را ديد گفت: اين خداي من است. اين از ستاره و ماه با عظمت تر و روشن تر است.پس باز آن نيز نابود گردييد، گفت: اي گروه مشرکان من از آنچه شريک خدا قرار مي‌دهيد، بيزارم. من با ايمان خالص رو به سوي خدايي مي‌آوردم که آفريننده آسمانها و زمين است. و من هرگز با عقيده جاهلانه مشرکان موافق نخواهم بود و قوم ابراهيم با او در مقام خصومت و احتجاج بر آمدند. ابراهيم گفت با  من در باره خدا مجادله مي‌کنيد؟ و حال آنکه خدا مرا هدايـت کرد. و هيج از آنکه شريک خدا مي‌خوانيد بيمي ندارم، مگر آنکه خدا از مقدرات خود بر من چيزي بيمناک بخواهد. حکم پروردگار من به همه موجودات محيط است. آيا متذکر اين حقيقت نمي‌شويد؟ من چگونه از آنچه که شما شريک خدا قرا مي‌دهيد بترسم، در صورتيکه شما از شرک آوردن به خدا نمي‌ترسيد، با اينکه برهان ودليلي بر آن شرک نداريد. آيا کداميک از ما به ايمني سزاوارتريم؟ از خدايان بي اثر شما بايد ترسيد يا از خداي تواناي من اگر شما فهم سخن مي‌کنيد.

 

  با مراجعه به برخي از تفاسير شيعي نکات قابل توجه ذيل آيات فوق بدين قرارند.

 

۱-۱علامه طباطبايي در تفسير الميزان ذيل آيات مورد بحث، از دو گونه محاجه حضرت ابراهيم سخن به ميان آورده اند: يکي آن احتجاجاتي که تاکنون ابراهيم با مردم داشت و ديگر آن محاجه و مناظره اي است که مردم بعد از شنيدن بيزاري ابراهيم از بتها آغاز کردند و آيه مورد بحث و همچنين آيه بعديش مشتمل بر احتجاجات بخش دوم ابراهيم مي‌باشد، که راه تهديد پيش گرفتند و وي را از قهر خدايان ، بيم دادند. به نظر مي‌رسد که کيفيت و ماهيت محاجه را نيز بتوان به دو سطح متفاوت تقسيم نمود: در سطح اول ، حضرت بر مبناي اصل دعوت به سراغ بخشي از مردمان عصرش که ستاره، ماه  و خورشيد پرست بودند رفته و  با شيوه "جدال احسن"، آنان را به سوي خداي حنيف فرا خواند. زيرا در شيوه جدل شما با فرض و پذيرش آنچه راکه رقيب قبول دارد بحث را آغاز وسپس از همان مقدمات، عليه او نتيجه گيري مي‌کني. علامه طباطبايي ذيل آيه ۷۶ همين سوره مي‌نويسد: اين نحو احتجاج، بهترين راهي است که مي‌تواند انصاف خصم را جلب کرده و از طغيان و تعصب او جلوگيري نمايد و او را براي شنيدن حرف حق آماده سازد.

 

واضح است که دعوت يک داعي مصلح ممکن است به بار نشسته و مخاطبين را به راه خدا هدايت شوند و ممکن هم هست که يا نسبت به تبليغ و تلاش اولياء الهي بي تفاوت  بمانند و يا حتي ممکن است عليه دعوت کننده دست به موضع خصمانه بزنند. موضعگيري نوع سوم راه را براي خروج از گفتماني که اصل دعوت در آن قابل فهم و فرض است وبراي ورود به عمليات رواني آماده مي‌سازد.

 

۱-۲) در تفسير نمونه ذيل آيه ۸۰ انعام از جمله مي‌خوانيم: قوم ابراهيم با او به محاجه مي‌پرداختند... از اين آيه به خوبي استفاده مي‌شود که جمعيت بت پرستان قوم ابراهيم تلاش و کوشش داشتند  به هر قيمتي که ممکن است او را از عقيده خود باز دارند و به آيين بت پرستي بکشانند. ولي او با شهامت مقاومت کرد و با دلايل منطقي سخنان همه را پاسخ گفت.

 

در اينکه آن‌ها به چه منطقي در برابر ابراهيم متوسل شدند، در اين آيات صريحاً چيزي نيامده است. ولي از پاسخ ابراهيم اجمالاً روشن مي‌شود که آن‌ها او را تهديد به کيفر و خشم خدايان و بتها کردند و او را از مخالفت آنان بيم دادند. زيرا در دنبال آيه از زبان ابراهيم از عدم ترس از بت‌ها مطلب آمده است.

 

و جمله آن حضرت که علم پروردگار من آنچنان گسترده است که همه چيز  را در بر مي‌گيرد، در راستاي اين نکته است که بتها هرگز نمي‌توانند منشا سود و زياني باشند، زيرا هيچگونه علم و آگاهي ندارند و نخستين شرط براي رسانيدن سود و زيان،علم وشعور وآگاهي است. تنها خدايي که علم و دانش او همه چيز را احاطه کرده است مي‌تواند منشاء سود و زيان باشد، پس چرا از خشم غير او بترسم؟

 

  ۳-۱در همين منبع ذيل آيه ۸۱/ انعام آمده است که حضرت ابراهيم مشرکان را به نوعي تناقض ارجاع مي‌دهد، و مي‌گويد " شما مرا امر مي‌کنيد به اينکه از چيزهايي بترسم که ترس از آن‌ها لازم نيست،  در حالي که خودتان از کسي که بايد از او بترسيد، نمي‌ترسيد و به همين جهت من در نافرماني شما از خود شما ايمن ترم.

 

و در تفسير نمونه ذيل همين آيه آمده که چون بت پرستان منکر وجود خداوندي که خالق آسمانها و زمين است نبودند، بلکه بتها را شريک در عبادات او ساخته و آن‌ها را شفيع پروردگار او مي‌پنداشتند، منطق عقلي ابراهيم بر اساس اين واقعيت بود که شما مرا تهديد به خشم بتهاي کنيد، در حاليکه تأثير وجودي آن‌ها موهوم است. ولي از خشم خداوند بزرگ که من و شما هر دو او را پذيرفته‌ايم و بايد پيرو دستور او باشيم و هيچگونه دستوري از طرف او درباره‌ي پرستش بت‌ها نرسيده است، ترس و وحشتي نداريد. يک موضوع قطعي را رها کرده ايد و به يک موضوع موهوم چسبيده ايد.

 

۱-۴) از نكات فوق در راستاي تربيت اعتقادي به نكات زير مي توان رسيد:

 

يك : در فرآيند تربيت، مربي سعي دارد تا استعدادهاي مخاطبان را شكوفا نمايد . در اين داستان قرآني مي بينيم كه حضرت ابراهيم تمام تلاش را مي كنند تا استعداد فطري خدا گرايي و نفي شرك را در آن محيط زنده نمايد و براي اين غايت بهترين شيوه هاي محاجه و گفتگو را بر مي گزيند و تناقضهاي فكري آنها را به صورت آسان بر ايشان نشان مي دهد.

 

دو: از تفاوتهاي مربي و معلم آن است كه معلم مي تواند در كلاس درس مباحثش را بگويد و حداكثر در پايان آموزش ارزشيابي از آموزش ارايه شده داشته باشد. اما براي مربي تلاش در اين حد هرگز كافي نيست. مربي بايد با متربيان همراهي و حتي همدلي كند. در بطن آنها بوده و آرام ارام و ملموس آنها را به سوي مقاصدش راهنمايي و هدايت كند. در اين داستان مي بينيم كه حضرت ابراهيم مربي پر تلاش و مسئوليت پذيري است كه با تمام وجود در ميان مريضان روحي عصرش حاضر شده و حتي با آنها و باور هايشان زندگي نموده و در عمل كاستيها، ضعفها و نقصهاي اعتقادي آنها را مي شمارد.

 

سه: از جمله پرسشهاي اساسي در تربيت آن است كه آيا همه مخاطبان و آدميان تربيت پذيرند؟ بدون ورود تفصيلي  به اين پاسخ، اجمالاً اشاره مي گردد كه برخي از كارشناسان تربيتي بر اين باورند مربيان قادراند تا ديگران را آنگونه كه مي پسندند، تربيت كنند . از اينرو برخي روانشناسان گفته اند: كودكي را به ما بدهيد تا هر چه مي خواهيد ( دزد يا كشيش) برايتان تربيت كنيم.

 

در مقابل برخي با يك نگاه جبري، تحولات اجتماعي و تاريخي را به مسايل مختلفي گره زده اند كه در اين نگاه اراده آدميان در تحولات و تغييرات روحي و فكري نقش اساسي ندارد و معلول و متأثر از شرايط حتمي در حال فعاليتند .داستان حضرت ابراهيم حداقل مي رساند كه اولاً حتي اگر مربي حضرت ابراهيم هم باشد، ممكن است در تربيت اعتقادي و عملي مخاطبان توفيق تام و تمام نداشته باشد. از اين رو تربيت پذيري مطلق انسانها در اين داستان به زير سوال مي رود. در عين حال موفقيت كلي و عمومي حضرت ابراهيم در دگرگون كردن بخشي از باورهاي اعتقادي مخاطبان مي رساند كه مربي با اراده و برنامه مي تواند جبرمحيط و جامعه را بشكند.

 

 دوم:تربيت اخلاقي يعقوب و يوسف: در زمينه تربيت اخلاقي، يعقوب و يوسف پيامبر  از جمله اسوه هاي مطرح در قرآنند كه از سرگذشت آنان به زيباترين داستانها ( احسن القصص: يوسف  : ۳) ياد شده است. طرح و شرح تمام داستان در حد وسع يك مقاله نيست. برخي نكات تربيتي كه صبغة اخلاقي قوي دارند، در ادامه اجمالاً مورد اشاره قرار مي گيرند.

 

يك)حضرت يعقوب تحمل فرزنداني را مي نمود و با پسراني روزگار مي گذارند و مدارا مي كرد كه حتي اين پيغمبر خدا را در گمراهي آشكار مي ديدند. ( ان ابانا لفي ضلال مبين: يوسف /۸) و با آنكه يك عمر زندگي را بر او سخت نمودند، اما در نهايت براي آمرزش آنها  دعا مي كرد.

 

دو) حضرت يعقوب دليل نفرستادن يوسف به همراه برادران به صحرا را غفلت آنها از برادر خود و طمعه گرگ شدن يوسف بر مي شمارد. (يوسف/۱۳ ) و همين القاء، بهانه به دست برادران يوسف مي دهد كه پس از به چاه انداختن يوسف بگويند كه او را گرگ دريد. پس از نكات تربيتي ‌ـ اخلاقي، توجه به القاء مثبت و يا منفي در گفتار و كردار مربيان است.

 

سه) يوسف با اينكه بدست عزيز مصر ( به اتهام دروغين همسرش) ساليان دراز در زندان بود، اما پس از آزادي در بالاترين سطوح حكومتي خدمت صادقانه كرد.

 

چهار) يوسف به برادرانش كه آن همه بر او ستم روا داشتند و حتي سالها بعد،  او را نيز مانند بنيامين به سرقت متهم نمودند( يوسف: ۷۷)، محبت نموده و راه عفو در پيش گرفت. (يوسف: ۹۳)

 

اسوه هاي قرآني اين  سوره، يعقوب و يوسف اند كه مصاديق بارز، صبر و پايداري ، رحمت ، عفو و گذشت، طهارت و پاكي دامني، خلوص، صداقت و صفايند. مجموعه اي از صفات زيباي اخلاقي در اين داستان جمع شده اند و عملاً در فرآيند يك زندگي لحظه به لحظه خود را نشان مي دهند. در اين داستان مسير سالم تربيتي، از مجاري سخت، صبر و پايداري ، توكل ايمان، اخلاص و صداقت ، پاكي و زلالي مي گذرد. يعقوب با تحمل فرزندان جاهل و بي ادب و با صبر در فراق عزيزش يوسف مسير كمالش را مي پيمايد و يوسف اندك اندك در چاه و يا در منزل عزيز مصر و يا در زندان ، راه عبوديت را تمرين و تكرار مي كند، تا به مقام مخلصين برسد.

 

  از جمله دستاوردهاي سازماني و مديريتي اين آيه آن است كه :

 

۱)      در فرهنگ ديني اگر فردي توانايي براي پذيرش مسئوليت دارد، بايد آن را به صراحت اعلام دارد. استقبال از قبول جايگاه مديريتي در صورت ذي صلاح بودن و به قصد خدمت براي مردم در راه خدا نه تنها در فرهنگ تربيتي قرآني عيب نيست، بلكه حسن و امتياز است.

 

۲)      پذيرش مسئوليت بايد صادقانه و با تمام وجود باشد. ممكن است قبل از مسئوليت مشكلاتي را فرد تجربه كرده باشد، محتمل است ذهنيتي سابقا نسبت به دستگاه و سازمان موجود داشته باشد، اما لازم است در صورت قبول مديريت و مسئوليت، صادقانه و از طريق درست و با بينش و دانش به تكاليفش عمل نمايد.

 

 سوم : تربيت فقهي،پيامبر اسلام و مسلمانان اوليه: در علم فقه به افعال ظاهري مكلفين پرداخته مي شود. در صدر اسلام يكي از مسايل مبتلا به، مصرف مسكرات حرام بود.

 

 در مورد مشروبات و مسكرات كه اعراب جاهلي و تازه مسلمان با آن خو گرفته بودند،و شيوه قرآني تربيت مردم براي دور شدن از اين عادت زشت بسيار قابل توجه است.چنانكه ابتدا در آيه‏يي، مسكرات مأخوذه از خرما و انگور را از رزق نيكو جدا مي‏كند:

 

    «و من الثمرات النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا.»( نحل/ ۶۷) پس از آن، با طرح پرسش مردم در باره خمر، مي‏فرمايد: ضرر و زيان آنها، بيش از منافع آن است:

 

«يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما.»

 

( بقره/۲۱۹)   

 

پيدا است كه اين گونه برخورد، به جهت شرايط زماني و مكاني و سوابقي است كه مردم با شراب دارند.

 

 آن‏گاه مي‏فرمايد:

 

 «يا ايها الذين امنو انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون. انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البغضاء في الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون.»( مائده/۱- ۹۰) اي مؤمنان، جز اين نيست كه شراب و قمار و بت‏ها و تيرهاي قرعه‏كشي، پليد و از كردار شيطان‏اند. پس از آن بپرهيزيد، شايد رستگار شويد. جز اين نيست كه شيطان مي‏خواهد به وسيله شراب و قمار، ميانتان دشمني و كينه بيندازد و از ذكر خداوند و نماز بازتان دارد، آيا شما دست برمي‏داريد؟».

 

    قطعا آيه‏يي كه در آن از مؤمنان خواسته شده كه به نماز در حال مستي، نزديك نشويد:

 

    «يا ايها الذين امنوا لا تقربوا الصلوة و انتم سكاري»،( نساء/ ۴۳)    نيز قبل از حكم قطعي آيه ۹۱/مائده (در مورد تحريم خمر)، نازل شده است. از همين يك مورد به خوبي تأثير زمان و مكان و رعايت اصول تربيتي(رعايت ظرفيت مخاطبين) را در نزول آيات و تكليف مكلّفين، مي‏توان فهميد.

 

     از نكات تربيتي مهم آيه آن است كه اين آيات حكايت از رويكردي عقلايي در تربيت ديني دارند. زيرا در مورد مسكرات و نجاسات، رعايت حال و شرايط مخاطبين  و نتيجه كار را نموده است. زيرا اگر تكليف واقعي و نهايي در باب مسكرات (تحريم و نجس‏بودن آن)، براي مسلمانان اوليه همان روز اوّل گفته مي‏شد، نتيجه آن دورشدن افراد از نزديك و اطراف پيامبر بود، اگرچه در آن صورت، ظاهرا به تكليف عمل شده بود. خطاب‏كردن به كساني كه اهل مسكرات‏اند به «يا ايها الذين امنوا»، كه خطابي دوستانه و صميمانه است و يا اين‏كه گرچه مسكرات منافعي هم دارد، ولي آلودگي آن از نفع‏اش بيش‏تر است،  «اثمهما اكبر من نفعهما»،( بقره/ ۲۱۹)    دقّت و عميق‏بودنِ ديد و دورانديشي مبلّغ و مربي ديني را در بيان احكام مي‏رساند.

 

 ۳) روشهاي تربيتي آيات:

 

اگر بر اساس روشهاي مطرح شده در كتاب " نگاهي دوباره به تربيت اسلام"، كه بيشترين روشهاي اسلامي و قرآني را در ارتباط با اصول و مباني تربيتي معرفي نموده است بخواهيم، آيات فوق الذكر را مورد ارزيابي قرار دهيم، مي توان روشهاي زير را به صورت مشخص در هر يك از سه اقدام تربيتي قرآني به وضوح ديد:

 

اول: در محاجه حضرت ابراهيم با ستاره پرستان و ... روشهاي زير به كار گرفته شده است:

 

۱)      روش اعطاي بينش

 

۲)      روش دعوت به ايمان

 

۳)      روش زمينه سازي

 

۴)      روش تغيير موقعيت

 

۵)      روش اسوه سازي

 

۶)      روش موعظه حسنه

 

۷)      روش تعليم حكمت

 

۸)      روش مواجهه با نتايج اعمال

 

 دوم: بر  اساس كتاب مذكور در داستان حضرت يعقوب و يوسف روشهاي تربيتي به كار گرفته شده  به قرار زيرند:

 

۱) روش دعوت به ايمان؛

 

  ۲) روش محاسبه نفس؛

 

 ۳) روش تغيير موقعيت؛

 

 ۴) روش مواجهه با نتايج اعمال؛

 

 ۵) روش ابتلا؛

 

 ۶) روش توبه؛

 

 ۷) روش انذار؛

 

 ۸) روش تغافل؛

 

 ۹) روش موعظه حسنه؛

 

 ۱۰) روش عبرت آموزي.

 

  سوم: در داستان حرمت شراب ( پيامبر و مسلمانان اوليه) نيز روشهاي تربيتي زير اعمال شده اند:

 

۱)      روش اعطاي بينش؛

 

 ۲) روش زمينه سازي؛

 

 ۳) روش تغييرموقعيت؛

 

 ۴) روش موعظه حسنه؛

 

 ۵) روش تعليم حكمت؛

 

 ۶) روش تكليف در غايت وسع؛

 

 ۷) روش مرحله اي كردن تكاليف؛

 

 ۸) روش تجديد نظر در تكاليف؛

 

 ۹) روش تغافل؛

 

 ۱۰) روش انذار.

 

 ج) نتيجه گيري سازماني: از آيات ياد شده در روشهاي مورد اشاره مي توان در مديريت اسلامي و سازمانها و نهادهاي انقلابي و ديني روشهاي عملي زير را آموخت و به كار بست:

 

۱ ) روش ايجاد بينش و بصيرت: گر چه در سازمانها به حسب سلسله مراتبي بودن، اصل بر آن است كه كاركنان و پاپوران نسبت به فرامين ابلاغي اطاعت پذير باشند، اما از آنجا كه در اسلام، ايمان، خلوص، صفا و معنويت در گفتار و رفتار نقش كليدي و محوري را دارد و اينگونه تحولات باطني ( ايمان و اخلاص و...) نيز با تحكم، اجبار و اكراه حاصل نمي گردد، از اينرو لازم است كه براي ايجاد تحول روحي، فكري و قلبي افراد يك سازمان به جاي تأكيد بر سلسله مراتب و ايجاد گفتمان رعب و اضطراب و نهادينه نمودن فضاي امنيتي ، به سمت و سوي گفتگو، هم انديشي، دقت نظر، نقد انديشه و تعامل مثبت كه مجموعاً باعث بصيرت كاركنان و ايجاد بينش در آنها براي برگزيدن راه درست از خطاست سير كنيم. به عبارت ديگر افراد ابتدا نسبت به حسن انديشه و يا عملي آشنا و نسبت به قبح و زشتي قول و فعل دقيقاً وقوف يابند  و سپس از  آنها توقع رود كه در عمل براي دروني كردن محاسن و دوري از زشتي تمرين نمايند. اينجاست كه رسالت مديران و فرماندهان و نيز مسئوليت مربيان و معلمان سنگين مي گردد، خصوصاً اينكه راهبران و راهنمايان  خود بايد از بينش و بصيرت بالاتر از ديگراني كه هدايت مي كنند برخوردار باشند. با اين وصف بينش و بصيرت غير از اينكه محور تربيت اسلامي ـ قرآني است ملاك گزينش متوليان و مربيان نيز مي باشد.

 

از جمله راهكارهاي عملي ايجاد بينش و بصيرت به قرار زيرند:

 

اول: تقدم آموزش حضوري در گروههاي كوچك بر آموزش غير حضوري و نيمه حضوري:با اين وصف كلاسهاي عمومي، با حجم انبوهي از متربيان، بايد جايش را به كلاسهاي كوچكتر و پوياتر بدهد تا مخاطبين نيز فرصت آن را يابند تا هم نسبت به درس با مربي و هم با يكديگر به گفتگو و مباحثه پرداخته و نسبت به نكات تربيتي مطرح شده ادراك درست داشته و هم بتوانند آرام آرام آنها را دروني نمايند.

 

دوم: تقدم آموزش سيار نسبت به آموزش ثابت: در روش تعليم و تربيت قرآني، به عنوان شاهد ديديم كه حضرت ابراهيم از محيط خود حركت نموده و به ميان مشركان و ستاره پرستان مي رود. با آنها به زندگي و تجربه مشترك مي پردازد، در همان حالي كه با آنها انس مي گيرد، نقايص كارشان را برشمرده و به سوي صراط مستقيم آنها را هدايت مي نمايند. اين داستان قرآني مي آموزد كه بايد مربيان حاذق چون پزشكي دوار و متحرك مشكلات سازمان را شناسايي و براي درمان فكري ، روحي و قلبي مشكلات پا پيش نهند ، با متربيان نشست و برخاست داشته و متناسب با موقعيتهايي كه سازمان ايجاد مي كند و حتي اگر لازم باشد فراتر از سازمان با نيروها مأنوس شده و مشكلات آنها را در عمل شناخته و رفع نمايند؛

 

سوم: تقدم متون و محتواي متنوع بر متون فراگير: از آنجا كه هر فرد و جمع مشكل خاص خود را دارد، از اينرو  و با داوري ثابت و واحد نمي توان همه نوع مرضها و مريضها را شفا داد و درمان نمود و هر كس و جمع نسخه خاص خود را مي طلبد. و با اين وصف در سازمانها، تنوع و تحول در متون و محتوا نيز براي رسيدن به تربيت قرآني ضرورت دارد. ضرورتي ندارد كه براي رتبه و يا درجات خاص آنهم در ساليان متمادي متن واحد توليد شود. با توجه به امكانات عصر جديد ( حافظه هاي مجازي در موبايل و....) مي توان محتواي محدود و متنوعي توليد نموده و به تناسب نياز زمان و مكان خاص محتواي لازم را منتقل نمود.

 

۲) روش زمينه سازي و تغيير موقعيت: تأثير موقعيت ، فضا، مكان و اجتماع بر انسان آنقدر اهميت دارد كه برخي از روانشناسان و كارشناسان تربيتي تعبير جبر محيط و جامعه بر انسان رامطرح نموده اند. اگر اين ديدگاه پذيرفتني نباشد كه انسان در مقابل فضا، محيط و جامعه مجبور است، اما كمتر افرادي هستند كه خلاف گفتمان حاكم بر ا طرافشان گام بردارند و از اينرو در فضاي مثلاٌ دفاع مقدس كه فضاي ايثار و شهادت داغ بود، اين موقعيت به گونه اي بر افراد اثر مي گذاشت. اما گفتمان دنيا طلبي و تجمل گرايي و راحت جويي، بر همان افراد به گونه اي ديگر مؤثر مي افتد.

 

 با اين وصف بايد موقعيت متناسب با تربيت قرآني را در يك جامعه و يا سازمان ايجاد نموده و افراد را متأثر از موج ايجاد شده ساخت و هدايت نمود. البته اشاره شد كه موقعيت متناسب با تربيت قرآني خود بينش مدار و بصيرت محور خواهد بود و به تربيت جاهلانه و جابرانه و شرطي نمي  انجامد.

 

براي ايجاد زمينه تربيت عملي در سازمانها از جمله راهكارها اقدامات زيرند:

 

اول: تغيير دادن موقعيت كاري: موقعيتهاي ثابت كار در ايران كه امروزه با انواع وسايل راحتي ( ميز، صندلي، تلفن ، كولر و....) گره خورده است، و عمدتاً به كار قابل توجهي هم ختم نمي شود، موقعيت را براي تفنن، راحتي و حتي فضاي غيبت ، عيبجويي سوء ظن و ساير آفات و خصوصيات ضد اخلاقي فراهم مي كند. مي توان به گونه اي برنامه هاي آموزشي را براي سازمانها (خصوصاً سازماندهي نظامي در زمان صلح)پيش بيني نمود كه افراد به تناوب در محيط هاي آموزشي مناسب، جدا و حتي دور از محيط كار و منزل حاضر شده و در مدت حداقل ۴۸ ساعته تمرين روحيات، باورها، خلقيات متناسب و برنامه ريزي شده را نمايند. البته چنانچه اشاره شد براي اينكه از حال و هواي اجبار و تحكم فاصله گرفته شود، در محيطهاي جديد و آموزشي به نحوي از توانايي ها نيروها بهره گرفته شود و از فرصتها به گونه اي استفاده شود كه افراد به وضوح تجربه تحول و تطور معنوي و تربيتي نمايند و پس از بازگشت به موقعيت قبلي احساس نكند كه عمرشان در محيطهاي آموزشي به بطالت گذشته اشت. بلكه راغب شوند كه داوطلبانه در اينگونه محافل و مجامع و محيطها حاضر شوند.

 

دوم: اردوهاي تربيتي ـ تفريحي ، ترجيحا به صورت خانوادگي ، در صورتيكه با برنامه ريزي حسابشده و از قبل و به صورت گروهي و كنترل شده و در مدتهاي نسبتاً طولاني ( بيش از سه روز) باشد نيز در ايجاد فضاي جديد براي كاركنان و اعضاي خانواده شان مؤثر است. اينگونه سفرهاي جمعي در صورتي به تغيير روحيه منتج مي گردد كه در يك برنامه ريزي آموزشي دقيق،با غايات و اهداف تعريف شده اي كه افراد را به انديشه، تعمق تعامل و گفتگو بكشاند و مربيان در اين فرصتها با مشكلات افراد آشنا شده و به فكر چاره جويي مي افتند.

 

۳) اسوه سازي: از جمله روشهاي مشخص قرآني بهره گيري از روش اسوه سازي است . در سازمانها براي القاي نكات تربيتي و براي اينكه افراد در عمل نمونه هاي مجسم را ببينند و بشناسند، مي توان الگوهاي سازماني را به ديگران شناساند. در ايران اسلامي دفاع مقدس هشت ساله فرصتي ايجاد نمود كه حماسازان و پهلواناني تربيت شوند كه البته صد افسوس كه بسياري از آن نام آوران در ميان ما نيستند.از اين روش به طرق زير مي توان بهره گرفت:

 

 ۱ول: از شخصيتهاي الگو فيلمهاي دقيق، روانشاسانه و جامع با رويكرد تربيتي ساخت و نشان داد كه چگونه انسانهايي هم عصر ما ره كمال را پيمودند و به سعادت رسيدند. به عنوان مثال يك فيلم سينمايي عميق و جذاب از زندگي شهيد چمران به ديگران مي آموزاند كه در اين زمانه هم مي توان در ميدان علم، ميدان داري نمود و هم در عرصه عمل پرچمدار و خط شكن بود. چگونه مي توان هم در دست سلاح برداشت و هم تا آن حد روحيه لطيف داشت . چگونه مي توان هم در بهترين رشته هاي علمي و جديد سخن براي ارايه داشت و هم در  دفاع از محرومان و حق دست از پا نشناخت و.....

 

دوم: خصوصاً نبايد از انسانهاي الگو و در قيد حيات غفلت نمود. مي توان از خاطرات ، تجارب، مكتوبات و سوابق انسانهاي موفق در ميدان علم و عمل دستمايه هاي معنوي، فرهنگي، تربيتي و ديني ذخيره نمود و از طريق اين الگوها در سازمان موج ايجاد نمود.

 

سوم: همچنين مسيري كه در معرفي اسوه هاي قرآني و  اولياي الهي از طريق امثال صدا و سيما پيموده مي شود بايد بسيار تشديد و تسريع گردد.در اينگونه معارفه ها حتما  از ابزار هنر بهره جسته شود تا پيام به صورت عميقتر و سريعتر به مخاطبان منتقل گردد.

 

چهارم:در فرآيند آموزش به صورت نهادينه و دقيق از ابزار هنر و خصوصا فيلم بهره جسته شود. به عنوان شاهد تأثير تربيتي و روحي و رواني و معنوي " فيلم محمد رسول الله" شايد از دهها كلاس درس و منبر بيشتر باشد. كارهاي هنرمندانه، عميق و جذاب بالفعل در معرفي اسوه ها و الگوهاي ديني با رويكرد تربيتي بايد تقويت شده  و توسعه يابد و سوژه هاي جديد به جد در دستور كار قرار گيرند.از جمله تكنيكهايي كه محتواي هنري (فيلم ) را به فضاي آموزشي نزديك مي كند طراحي نقد محتوا و نقد فيلم در فرآيند آموزش است.

 

 منابع

 

- باقري، خسرو (۱۳۸۶) نگاهي دوباره به تربيت اسلامي ج اول ، تهران، نشر مدرسه (چاپ هفدهم)

 

 - حاجي ده ْآبادي، محمد علي(۱۳۷۷) درآمدي بر نظام تربيتي اسلام،قم، دفتر تحقيقات و تدوين كتب اسلامي.

 

  - داودي ، محمد ( ۱۳۸۶) سيره تربيتي پيامبر و اهل بيت ج دوم: تربيت ديني، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه (چاپ چهارم)

 

 - تفاسير الميزان و نمونه

 

 

http://www.serajnet.ir/vijeh%۲۰nime/ramazan/index/index۱۵.htm

 

مقالات

نظرسنجی

نظر شما در مورد طراحی سایت جدید ما و مقایسه آن با سایت قبلی چیست؟
سایت جدید بهتر است
۳۰%
سایت قبلی بهتر بود
۱۸%
سایت جدید خوب است اماکامل و جامع نیست
۱۷%
نظری ندارم
۳۶%
تمام آرا: ۵۵۱